صندوق قرض الحسنه شهیدان حمیدرضا و محمدرضا اله پرست
صندوق قرض الحسنه شهیدان حمیدرضا و محمدرضا اله پرست

صندوق قرض الحسنه شهیدان حمیدرضا و محمدرضا اله پرست

پرسش و پاسخ با استاد واجدی


پرسش و پاسخ با استاد واجدی


خبر و اخبار کاشان حامی سید رضا واجدی

وقتی همدیگر را می بینیم چه می پرسیم؟









معمولا هرزمانی که همدیگر را می بینین سوالات مشابهی از هم می پرسیم که بعضا هیچ نیازی به پاسخ آنها نداریم و صرفا یک عادت بیش نیست.

معمولا هرزمانی که همدیگر را می بینین سوالات مشابهی از هم می پرسیم که بعضا هیچ نیازی به  پاسخ آنها نداریم و صرفا یک عادت بیش نیست.

برای مثال: عموما از یکدیگر می پرسیم چه خبر؟ بدون اینکه بخواهیم اطلاعات لازمی کسب کنیم و طرف مقابل هم چند تا خبر معمولی تحویل ما می دهد و ماهم با یک آره و نه که عمدتا در نقش تایید کننده قرار می گیریم به پاسخ های معمولی گوش می دهیم و چه بسا سالها عمر خود را باشنیدن این پاسخها  سپری کرده ایم اما چیز قابل ملاحظه ای که بر علم و اندوخته های ما بیفزاید بدست نیاورده ایم.

ای کاش نه بصورت عادت که بصورت یک برنامه از قبل طراحی شده   می توانستیم باسوالات ضروری به مطالب مهم دست می یافتیم.

برای مثال یکی از دوستان ازسفر زیارتی مشهد برمی گردد. عمده سوالات ما از او اینچنین است:

مشهد شلوغ بود؟ دستت به ضریح رسید؟ با چی رفتید؟ تو هتل بودید؟ غذاهاش خوب بود؟ هوا خیلی گرم بود؟ با خانواده رفتید؟ و…

شما از پاسخ این همه سوالات چه نتیجه ای می گیریدو چه مشکلی از شما با طرح این سوالات حل می شود

در حالیکه می توانستیم سوالاتی بکنیم که پاسخ آنها به ما کمک کند تا موقع سفر به مشهد مقدس از تجربیات همدیگر در این سفر استفاده نماییم .

مثلا از زائر بپرسیم: وقتی خدمت امام می رسی برنامه ات چیست؟ شما معمولا چه دعاهایی می خوانی؟ از امام رضا (ع) چی خواستی؟ آیا توانستی همه ی نمازهایت را در صحن بخوانی؟ به کتابخانه حضرت سرزدی؟ وقتی اذن دخول می خوانی چه احساسی داری؟ تا حالا دعای عالیه المضامین را خوانده ای؟

و همینطور در برخورد با هرشخصی سعی کنیم سوالاتی را بپرسیم تا ضمن استفاده از آن ، لطمه ای هم به روحیه طرف وارد نشود.

 در این مبحث سعی کرده ایم با گفتگو پیرامون هدف زندگی که همانا رسیدن به تقوا و رستگاری است موقع دیدار همدیگر گفتگوهای سازنده ای را مطرح کنیم تا از باقیمانده عمرمان بخوبی استفاده نماییم .

در این گفتگو خدمت استاد واجدی رسیدیم و بجای سوالات معمولی گفتگوهای مهمی را مطرح کردیم. دوست داریم شما راهم شاهد این گفتگوی خود قرار دهیم. ما را همراهی فرمایید.

جلسه اول:

بحث را باشوخی یا یک عادت رایج آغاز کنیم و به ایشان گفتیم چه خبر؟ بلافاصله در پاسخ گفتند از عالم حقیقت؟ جدی تر شدیم و گفتیم انتظار ما هم همین است . از حقیقت چه خبر؟ وبرای اینکه وارد یک بحث فرآنی شویم اجازه خواستیم سوالات را واضح و شفاف بپرسیم.

بهتر دانستیم از ریشه،سوالی را در مورد هدف آفرینش مطرح کنیم تا بالطف خداوندوقت خود را صرف مهمترین موضوع قرآنی کنیم.

سوال: بفرمایید اگر از قرآن بپرسیم که چرا خداوند ما را آفریده است به ما چه پاسخی خواهد داد؟ لطفا با ذکر آیه و آدرس دقیق پاسخ دهید؟

جواب: به قول علی (ع) خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده است ، به کجا آمده است؟ برای چه آمده است و به کجا می رود؟ اگر انسان پاسخ این سوالات را دقیق بداند سعادتمند می شودو بهترین سرمایه دار عالم می گردد.

این سوالی است که از عمق وجدان انسانها مطرح می گردد. این سوالاتی است که هرگز از یک حیوان طرح نمی شود چون حیوانات فرزند این آب و خاکند و از جایی نیامده اند که بجایی بروند. پس سراغ جایی را نمی گیرند.

ما چون ما فرزند این آب و خاک نیستیم و از وطنی دیگر وارد این دنیای خاکی شده ایم سراغ آن عالم را می گیریم . پس باید به دل راست گفت و هر آنچه او را آرام می کند در اختیارش قرارداد .(دل بایاد صاحب دل آرامش می گیرد)

 باور کنید به دل نمی توان دروغ گفت چون دل فرزند اینجا نیست و از حقه های اینجا بیزار است . ممکن است چند روزی او را قانع کنیم اما بالافاصله مثل غذایی که به معده نمی سازد به همه تعلقات پشت پا می زند و چون نتوانسته ایم قانعش کنیم حالت افسردگی به ما دست می دهد.

غرضم این است که سوال خوبی کردی و من هم سعی می کنم که پاسخ قرآنی به آن بدهم.

در یک کلام می گویم ، غرض خلقت راقرآن همان عبادت و بندگی معرفی             می کند( ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون) عبادت هم در حقیقت همان اطاعت است .پس بندگی خدا ،غرض خلقت عالم است . یعنی انسان باید به مقام بندگی برسد. جایگاه حقیقی او بندگی است .

انسان وقتی بنده است ، خودش است . در جای خودش قرار دارد. اما هروقت پایش را از گلیم بندگی درازتر کرد خودش نیست . ظالم است . و یا اگر خودش را بنده ی غیر خدا دانست باز از مقام خود و جایگاه خودش عدول کرده است . در این صورت  بخودش ظلم کرده است . کسی که بندگی خدا نکند بندگی غیر خدا می کند . پس هیچ کس نیست که بنده نباشد. یا ،بنده ی هوا  یا، بنده ی خدا.

سوال: الحمدلله در آغاز راه، بحثمان عمیق شدو استارت خوبی زده شد. خداکند توفیق این گفتگو از دست نرود. در حقیقت گفتگوی قرآنی جاذبه دارد زیرا سخن قرآن سخن دل است . انسان حرف قرآن را می فهمد چون حرف دل است. شما فرمودید در هر صورت انسان در حال بندگی است. مگر می شود بنده ی غیر خدا هم بود؟

جواب: وقتی کسی نافرمانی می کند در همان موقع مطیع کس دیگر است چون همین فرمانِ نافرمانی از جایی صادر می شود. این فرمانِ نافرمانی از طرف نفس و درون انسان است . پس در همان لحظه من بنده ی آنی هستم که مرا از بندگی مولایم باز می دارد. بنده ی هوس ، بنده ی وسوسه .

وقتی انسان قرار است بین دو مولی ودو سرپرست یکی را انتخاب کند پس چرا به مولی و سرپرست تخیلی مراجعه کند و مولای حقیقی را رها کند؟ این همان تذکر حضرت یوسف(ع) است به زندانیان که فرمود :آیا خدایان متعدد بهتر است یا یک خدای واحد قهار. یعنی اگر از یک خدا سرپیچی کنیم گرفتار خدایان هوا و هوس بیشماری می شویم.(لازم است بدانیم در قرآن نوروصراط یکی است و به صورت جمع استعمال نشده است اما ظلمات بصورت جمع آمده است(من النور الی الظلمات) پس دور شدن از یک خدای حقیقی یعنی گرفتار شدن در چنگال هزاران خدای تاریک وتخیلی.

دل هرگز زیر بار مولاهای کاذب نمی رود. دل خانه خداست، دل بوی خدا      می دهد ، دل از جنس خداست.( و نفخت فیه من روحی). کسی که این خانه را رها کنددر حقیقت به ابرهه ی هوا و هوس اجازه داده است تا به ویرانی آن بپردازد. نگذاریم این خانه بدست بیگانگان بیافتد.

سوال: لابد خیلی تفاوت است میان این دو نوع بندگی ؟ حتما نتایج متفاوتی در این دو نوع بندگی وجود دارد؟ حتما این دو نوع بندگی دو مسیر مختلفی دارد ؟ حتما دو تا مقصد متفاوتی دارد؟ شما می توانید آخرین مقصد این دو نوع بندگی را برای ما شرح دهید؟واضح تر بگویم، هدف این بندگی چیست . اول لطف کنید هدف بندگی صحیح که همان بندگی خداست بفرمایید:

جواب: به نکته خوبی اشاره کردید. شکی نیست که هر خدایی ،غرضی دارد. اتفاقا فرق اساسی این خدا و آن خدایان خیالی بر می گردد به همان غرض آن خدایان، غرض خدای واقعی، خود ماییم . خداوند هرگز از عبادت ما سودی نمی برد. خدا از ما عبادت می خواهد تا ما در کنار عبادت در جایگاه حقیقی قرار بگیریم. غرض عبادت از نظر قرآن رسیدن به تقواست.

این تقوایی که غرض عبادت است، به نفع عابد است نه معبود. غرض خداوند رشد ماست . بزرگ کردن ماست . رها کردن ما از دام پستی هاست . اما غرض آن خدای تخیلی هیچ است . خود نفس چیزی نیست که غرضی داشته باشد. آنانیکه گیر این خدایان متعدد افتاده اند به هیچ جا نمی رسند چون خدایانشان قلابی است پس مقصد آنها ناکجا آباد است . و به تعبیر قرآن :

حرکت اینها بسوی سراب است و سراب یعنی یک خیال، یک تصور واهی، (والذین کفروااعمالهم کسراب بقیعه یحسبه الظمان ماء…(نور – ۳۹)

در نتیجه اگر کسی گرفتار خدای نفس شود،همانند تشنه ای می ماند که بدنبال آب است اما بسمت سراب می رود. خدای کاذب نمی تواند انسان را اشباع کند.

پس در یک کلام ،غرض خلقت ، عبادت است و غرض عبادت هم تقواست( یا ایهاالناس اعبدوا … لعلکم تتقون) ای مردم عبادت خدا کنید تا به تقوا برسید.

پس این تقوایی که بهترین توشه آخرت است، از همین راه بندگی بدست می آید.

ضمنا باید بدانیم فرق است بین نظام بندگی با نظام بردگی. در نظام بندگی مولی بی نیاز است و بندگی به سوده بنده است و در نظام بردگی ارباب محتاج است و بردگی به سود ارباب است.

سوال: خیلی عجیب است که انسان در دنیایی زندگی می کند که می تواند گمراه شود. راه را اشتباه برود. به سمت بیراهه برود. شما در لابلای صحبتتون گفتید حیوانات بچه ی این آب و خاک نیستند و از دیار غربت نیامده اند . آیا حیوانات هیچ غرضی در این عالم ندارند؟ یا امکان انحراف و گمراهی برای اینها وجود ندارد؟

جواب: درست است . حیوانات راهی ندارند چون مقصدی ندارند در نتیجه نیاز به راهنما ندارند. رشدی ندارند، تکلیفی ندارند، اصلا استعدادی برای شکوفا کردن ندارند و در نتیجه هیچ استحقاقی ندارند.شما تا حالا شنیده اید که خداوند برای حیوانات تکلیف قائل باشد؟ آیا حیوان به عبادت دعوت شده است؟ آیا وظیفه ی بندگی دارد؟ همانطور که در آیه به آن اشاره کردم ، تکلیف ،متوجه جن و انس است( ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون) در این آیه دو گروه مورد خطابند . جن و انس. حرفی از عبادت حیوان نیست. چون غرض عبادت رسیدن به تقواست و تقوا و صیانت نفس برای حیوان بی معناست . حیوان کرامتی ندارد که بخواهد با عبادت و رسیدن بتقوی از آن صیانت و نگهداری کند. حیوان حیایی ندارد که خداوندبه او تکلیف حجاب دهد. حیوان روحیه حقیقت خواهی ندارد که خداوند او را از ناسپاسی نهیش کند.حیوان حس کمال خواهی نداردتا راه کمال طی کند. حس پرستش در وجودش نیست تا مامور به نماز گردد.

تکلیف متوجه انسان است چون حیوان نیست. در نتیجه آن که از تکلیف گریزان است به بعد حیوانیش توجه دارد و از خداوند انتظار دارد تا به او به دید حیوان بنگرد.

 

سوال: حیلی جالب است . تا حالا هزاران حیوان دیده بودم اما به این موضوع آنقدر توجه نداشتم که آنها در دنیای خودشان آسوده می چرند . لابد نه دلتنگ می شوندو نه از زندگی خسته. نه اندوهی دارند و نه نشاطی  و نه فشارهای روحی به خاطر نافرمانی پشت سر آنهاست . لابد به خاطر همین است که ما هروقت اراده کنیم مجازیم آنها را ذبح  کنیم چون ادامه حیات برای آنها بی معنی است . در حقیقت می خواهید بفرمایید تکلیف الهی بخاطر این تفاوت اساسی بین انسان و حیوان است؟ یعنی چون حیوان بچه ی این وطن است ، خطر انحراف برایش وجود ندارد تا خدا برای حفظ آنها از خطر،با دستورات لازم آنها را راهنمایی کند. پس شما همچنان اصرار دارید ثابت کنید تکلیف مخصوص انسان و بخاطر خود انسان است و اگر انسان زیر بار آن نرود در حقیقت نوعی تعریف حیوانی از خود کرده است؟ آیا مهمترین فرق انسان و حیوان را می توان از تکالیف الهی که متوجه انسان است فهمید؟

جواب: همانطور که اشاره کردم هرموجودی که استعداد دارد استحقاق هم دارد. مثلا حیوانی که استعداد فهمیدن ندارد  آیا استحقاق تحصیل دارد؟ حتما پاسخ منفی است. اگر حیوانی استعداد پرستش ندارد. استعداد خیرخواهی ندارد، استعداد رشد و تعالی نداردو از هزاران استعداد محروم است در نتیجه هیچ تکلیفی متوجه ی اونیست.

از تکالیف الهی می توان به همه ی توان و استعدادهای انسان می توان پی برد. هر تکلیفی در اسلام تعریفی است از انسان .انسان با بندگی خداوند به همه ی استعدادهای درونش می رسد.

هر تکلیفی متوجه استعدادی است. فراوانی تکلیف باندازه بزرگی انسان و فراوانی استعداد های اوست. این است که به تعبرشهید مطهری انسان موجود تکلیف پذیر است .

امکان ندارد تکلیفی بیاید و استعداد آن تکلیف نباشد یا بالعکس، استعدادی باشد اما برای شکوفاشدن آن،تکلیفی نباشد.

 این است که عرض کردم هدف عبادت خود انسان است و آن هم رسیدن به تقوا.

یادمان باشد خدایی مارا به بندگی فراخوانده است که هیچ نیازی ندارد حتی به خودش هم نیاز ندارد تا نیاز خودش را برآورده کند.

ماغرق نیاز یا بهتر بگویم عین نیازیم.(انتم الفقراء الی الله

جلسه دوم

الحمدا.. توانستیم در جلسه اول گفتگوی خوبی در مورد تقواو اهمیت این کیمیای سعادت داشته باشیم. و با مطالب مهم آشنا شدیم.

دانستیم باید موقع ملاقات باهمدیگر سوالات مفید رد و بدل شود.

دانستیم هدف خلقت رسیدن به عبادت و هدف عبادت رسیدن به تقواست.

دانستیم که اگر بندگی خدانکنیم بنده ی طاغوت خواهیم شد

دانستیم مافرزند این آب و خاک نیستیم بلکه مسافر دیارحقیقتیم.

دانستیم چون انسانیم مکلفیم وتکلیف ، لطف خدابه انسان است و الابه هیچ حیوانی تکلیف نمی شود.

و در این جلسه نیز مباحث دنبال می شود تا با حقایق دیگری در مورد تقوا آشنا شویم.

سوال: فرمودید اگر کسی بندگی خدا کند به تقوا می رسداما اگر کسی بندگی هوای نفس کند و در حقیقت خدایش ،نفس سرکش او شود،به ناکجاآباد و به دیار سراب می رسد . لطف کنید مشکلات بندگی نفس را بیشتر توضیح دهید.

جواب: وقتی نفس انسان خدای انسان شود(افرایت من اتخذ الهه هواه)به تعبیر مولای متقیان علی (ع) انسان همچون سواری است که بر اسب سرکش نشسته و عنان از اختیارش رها شده و او را بسوی سقوط پیش می برد بخلاف آنکه بر مرکب تقوا نشسته و مرکبش در اختیار او  و به فرمان او در حرکت است .

نفس انسان سیرایی ندارد و اگر امیر انسان شود هر لحظه بر سرعتش به سمت سقوط افزوده می گردد و راه نجاتی برایش نمی ماند. سعی کنیم نفس ما امام و راهنمای ما نگردد.

سوال: شما هدف خلقت را عبادت و هدف عبادت را رسیدن به تقوی معرفی کردید. گویا ما آفریده شده ایم تا به تقوا برسیم.

لطف کنید در مورد تقوی, معنی آن و نحوه ی استعمال این واژه در قرآن بیشتر توضیح دهید.

جواب: استاد مطهری می فرماید: بعضی تقوا را به معنی ترس می دانند. بعضی به معنی پرهیزگاری گفته اند و جمعی هم به معنی صیانت نفس دانسته اند که در حقیقت معنی اصلی تقوا همان صیانت و نگهداری نفس از آلودگی هاست. ولی ترس و پرهیز هم از لوازمات تقواست هرچند از معنی خود تقوا نیست.

در این رابطه چند مثال برای روشن کردن نقش تقوا با توجه به معنی آن بزنم:

امروزه عصر کامپیوتر است . اگر در کامپیوتر آنتی ویروس نباشد چه می شود . ویروس همه ی اطلاعات آن را پاک می کند. تقوا یکی از نقش هایش نقش همان ویروس کش است.

یا در بدن انسان اگر گلبول سفید نباشد میکروب براحتی وارد بدن می شود . یکی از نقش های تقوا نقش گلبوب سفید در مقابل میکروب گناه است.

یا اگر سربازان در مرزها نباشند دشمن از همانجا وارد می گردد . یکی از نقش های تقوا نقش سرباز در سر حدات است برای جلوگیری از هوا و هوس .

خوب است بدانی این واژه در قرآن بیش از ۲۵۰ مرتبه تکرار شده است که همین فراوانی این واژه در قرآن دلیل اهمیت آن است.

سوال: می توانید از قرآن بگویید اولین باری که در قرآن از این واژه صحبت شده کجا و توسط چه کسی مطرح شده است؟

جواب: این واژه سابقه طولانی به اندازه ی عمر بشریت دارد. یعنی اولین باری که این واژه بکار برده شده در خانه ی حضرت آدم توسط هابیل مطرح شده است. آنجا که خداوند نذر قابیل را نپذیرفت و قربانی هابیل را پذیرفت و به همین منظور قابیل خشمگین شد و تصمیم به قتل برادر گرفت. در این لحظه هابیل علت نپذیرفتن قربانی قابیل را اینچنین توضیح داد که خداوند تنها اعمال متقین را قبول می کند(انما یتقبل الله من المتقین) (مائده – ۲۷)

 پس معلوم می شود بحث تقوی و اهمیت آن از دیر باز مطرح بوده و مربوط به دوران اسلام نیست .

شما در قرآن ببینید از قول اکثر انبیای الهی خداوند این موضوع را مطرح می کند که ای قوم من تقوای الهی پیشه کنید .

سوال:  لطف می کنید باذکر آیات قرآن این موضوع را ثابت کنید که سفارش اکثر انبیای الهی به قومشان بحث تقوا بوده است؟

جواب: چون اصرار دارید به آدرس چند تا از آیات اشاره می شود.

تنها در سوره شعرا خداوند در مورد تعدادی از انبیا این موضوع را مطرح می کند

اذ قال لهم اخوهم نوح الا تتقون(هنگامی که برادرشان نوح گفت آیاتقواپیشه نمی کنید)

اذ قال لهم اخوهم هود الا تتقون(هنگامی که برادرشان هود گفت آیاتقواپیشه نمی کنید)

اذ قال لهم اخوهم صالح الا تتقون(هنگامی که برادرشان صالح گفت آیاتقواپیشه نمی کنید)

اذ قال لهم اخوهم لوط الا تتقون(هنگامی که برادرشان لوط گفت آیاتقواپیشه نمی کنید)

اذ قال لهم اخوهم شعیب الا تتقون(هنگامی که برادرشان شعیب گفت آیاتقواپیشه نمی کنید)

وحدود هشت مرتبه در همین سوره می فرماید(فاتقوالله واطیعون)

در نتیجه تقوا حرف اول و آخر انبیای الهی بوده است و همه ی انسانهای پاک بدنبال بدست آوردن آن بوده است.

سوال: واقعا نمی دانستم این همه آیه و سفارش در مورد تقوا در قرآن آمده است . پس معلوم می شود همه انبیای الهی با این سفارش قصد داشته اند ما را به غرض خلقت متصل کنند والا بدون رسیدن به تقوی معنی زندگی را نخواهیم فهمید . لطف کنید بفرمایید مگر انسان با بدست آوردن تقوا به چه جایگاهی می رسد که همه ی اولیاو انبیای الهی از آن دم می زنند.

جواب: در یک جا قرآن کریم هدف تقوا را رسیدن به فلاح  و رستگاری عنوان کرده می فرماید( واتقوالله لعلکم تفلحون) که هم در آیه ۱۸۹ سوره بقره و هم درآیه ۱۳۰ سوره آل عمران این تعبیر آمده است.

پس تقوا آدم را رستگار می کند . رستگاری یعنی رستن از هرچیز غیر خدا.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود     زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.

به همین خاطر است که انسان باید تلاش کند تا خود را با گوهر تقوا آزاد کند تا تعلقات زمینی اورا زمینی و خاکی نکند.

 انسا ن باید خود ش را از زیر آوار هوا وهوس نجات بدهد والا به تعبیرقرآن ،آن هم با ۱۱ سوگند: رستگار شد آن که خود را پاک کردو بدبخت شد کسی که خودش را زیر بار تعلقات دفن کرد( قد افلح من زکاها وقد خاب من دساها) تقوا انسان را از زیر بار تعصب، تعلق، تملق،تکبر و هزاران زنجیر آتشین نجات می دهد.و

سوال: واقعا رفته رفته دارد علاقه ام به این موضوع قرآنی بیشتر می شود. حالا می فهمم علت سوز رسولان الهی را که چرا خواستند به اقوامشان بفهمانند که حتما به این سلاح نجاتبخش مسلح شوند.

اگر سوال کنم  به نظر شما مهمترین اثر این تقوا در فهم و اندیشه انسان و یا در زندگی اجتماعی و یا در خود سازی چیست، کدام موضوع قرآنی را برایم نقل می کنید؟

جواب: اگر حوصله کنی می توانیم در این پرسش و پاسخ به همه ی زوایای تقوا بپردازیم

وقتی قرآن را باز می کنی و بعد از سوره حمد چشمت به دومین سوره یعنی سوره بقره می افتد جایگاه این واژه را با چه عظمتی می بینی.

در اولین قدم بزرگترین سوره قرآن به مقام اهل تقوا اشاره می کند و می فرماید تنها متقین می توانند از قرآن بهره ببرند. یعنی برای فهمیدن همه ی حقایق الهی باید دست بدامن تقوا شدوالا باب معرفه الله بروی انسان بسته می ماند. (ذالک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین)اگر انسان بدون هیچ غرضی وتنها به قصداستفاده از این داروخانه ی شفابخش قرآن وارد آن گردد بی شک به نعمت سلامتی دست می یابدواگر بخواهدنظرات خود رابه قرآن تحمیل کند جز خسارت چیزی عایدش نخواهد شد.(وننزل من القرآن ما هوشفاء ورحمه للمومنین ولایزیدالظالمین الاخسارا)(اسراء- ۸۲)

انسان باید عادت کند هنگامیکه خدمت بزرگی می رسد سراپاگوش باشد تا به بارگاه حقایق راه یابد.

بدانیم زمانی که در حضور بزرگی می رسیم هرچه ما بیشترصحبت کنیم از حکمتهای آن استاد محروم می گردیم.

علی (ع) در وصف ابوذر می فرماید: اکثر اوقات ساکت بود و به گوش کردن حریص تر بود تا به سخن گفتن.

 در محضر قرآن سراپا گوش شویم(واذا قرأالقرآن فاستمعواله وانصتو لعلکم تتقون)(اعراف- ۲۰۴)

جلسه سوم

باز بحمدا…در جلسه دوم نیز با مسایل بیشتری در مورد تقوا روبرو شدیم.

دانستیم بندگی نفس چه بلای خانمانسوزی به سر انسان می آورد

دانستیم واژه تقوا از واژه هایی است که زیاد در قرآن استعمال شده است.

دانستیم این واژه قدمت زیادی در قرآن دارد و اولین بار توسط هابیل در برخورد با قابیل مطرح شده است.

دانستیم همه ی انبیای الهی قوم خود را به سوی این کیمیای سعادت راهنمایی می کرده اند.

دانستیم تنها راه رستگاری عبور از سرزمین تقواست.

و دانستیم تنها با جواز تقوا می توان به فهم خقایق قرآن رسید.

سوال: ببخشید چه ربطی دارد بین اینکه تقوا داشته باشیم و بخواهیم حرف خدا را بفهمیم . تازه اگر تقوا داشته باشیم چه نیازی داریم به اینکه سخن خداوند را بشنویم . ضمنا بدون قرآن چگونه و از کجا باید به این مقام برسیم ؟

جواب: سوال خوبی کردی. درسته باید با قدم با تقوا که پاکترین قدمهاست به سمت قرآن بیایی والا قادر به فهم آن نخواهی بود. چنانچه فرمود (لا یمسه الاالمطهرون) جز پاکان نمی توانند قرآن را مسح کنند. اما اینکه چه نیازی به این پاکدامنی داریم بخاطر آن است که واقعاهمانطور که عرض شد به قصد فهمیدن و بدون هیچ گونه خدعه و حیله ای باید به سراغ قرآن آمد. چرا که اگر بخواهی فکرت را به قرآن تحمیل کنی و از قرآن دلیلی برای فهم خود پیدا کنی این یعنی با ناپاکی وارد حیطه قرآن شدن. هرچه به نفعت هست خواهی فهمید و به آن علاقه پیدا خواهی کرد و از آن دفاع خواهی کردو به آن استناد خواهی نمود و هرچه را هم نپسندی و دوست نداشته باشی ازآن عبور خواهی کرد و به آن موضوع بی توجهی خواهی نمود و در نتیجه به بعضی از آیاتش که برایت صرف می کند ایمان خواهی آورد و به بعضی از آیاتش کفر خواهی ورزید یعنی گرفتار ایمان گرایشی و اعمال گرایشی خواهی شد. اتفاقا همین گرفتاری که برای قوم یهود پیش آمد و خداوند در همین سوره بقره به آن اشاره می کند و می فرمایدآیا به برخی از آیات الهی ایمان آوردید و به برخی از آنها کفر ورزیدید؟( افتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض)(بقره – ۸۵)

بخاطر این است که بدون شک فقط اهل تقوی از قرآن می توانند بهره ببرند(لاریب فیه هدی للمتقین)

اما اینکه سوال کردی از کجا بایدتقوا بدست بیاوریم تا بواسطه آن از قرآن بهره ببریم باید عرض کنم خداوند خشت بنای انسان را با همین گوهر تقوا آفریده است و در بدو خلقت تقوا و بی تقوایی را به او الهام کرده است و او به خوبی فرق این دو را می داند ( فالهمهافجورها و تقواها)(شمس)

ما باید مراقب باشیم این سرمایه ی اولیه را از دست ندهیم والا توفیق فهم کلام خدا را برای همیشه از دست خواهیم داد

سوال: خوب اگر ما این تقوا را از ابتدا داشته ایم پس چه نیازی به استفاده از قرآن داریم.

جواب: اولاتقواآخرین قدم سیرو سلوک نیست چه اینکه در مقابل هدفی بالاتر ، خود تقواهم یک وسیله است . بعد از تقوا،رسیدن به فلاح و رستگاری است . باید چگونه رستن را بیاموزیم. بیاموزیم تا چگونه جداشویم. نچسبیم. زمین گیرنشویم.  شکسته بال نشویم. راضی به خاک نشویم. باید بیاموزیم چگونه برای پرواز،سبکبال شویم.پس با تقوا انسان به رستگاری می رسدکه این رستگاری در پرتوراهنمایی های قرآن صورت  می گیرد.

ثانیاباید باکمک قرآن این تقوارا حفظ کنیم.

 ما برای حفظ این ذات شریف یعنی نفس انسانی که آمیخته  به گوهر تقوا و کرامت الهی است، نیازی به تذکرات و راهنمایی های قرآن داریم . چرا که تقوا چون لباسی است که هم ما باید اورا حفظ کنیم و هم او مارا حفظ کند. (ولباس التقواذالک خیر(اعراف – ۲۶) (همانطور که انسان باید لباسش را ازدستبرد دزد و یااز فرسوده شدن حفظ کند لباس هم انسان را از سرما و گرما حفظ می نماید)برای حفظ تقوا نیاز به مراقبت های ویژه داریم که بدون راهنمایی های الهی این تقوا حفظ نخواهد شد . ضمن اینکه همیشه هر سرمایه ای مورد طمع دزدان فراوان است . ماباید با راهزنان این راه آشنا گردیم و راه مقابله با دزدان تقوا را برای صیانت از نفس که معنی حقیقی تقواست بدانیم . این است که چنانچه عرض کردم از سخن هابیل در مورد قبولی اعمال با مارک تقوا گرفته تا سفارش انبیا را در این خصوص باید بدانیم تا از این خارستان هوا و هوس بدون آنکه خاری به پایمان رود بسلامتی عبور کنیم.

پس بایدبه همان اندازه که تقوا اهمیت دارد به آموزش حفظ تقوا که در کتاب الهی آمده است باید اهمیت بدهیم.

سوال:برایم خیلی جالب بود.چون در این پاسخ چند تا چیز مهمی فهمیدم . یکی اینکه بدون تقوا، حرفای خوب این جهان را نخواهم فهمید. یکی اینکه خدا این گوهر گرانبها را از روز نخست  رایگان به ما بخشیده است . یکی اینکه ما باید تقوا را حفط کنیم تا او ما را حفظ کندو دیگر اینکه این جنس با ارزش مورد طمع دزدان راهزن است پس ما باید با راهزنان این راه خودرا آشنا کنیم.

باز لطف کنید یکی دیگر از ویژگی های این پدیده و هدیه  ی بزرگ الهی را برایم مطرح کنید

جواب: خوشحالم که دست بردار نیستی و ظاهرا تا آخر خط را می خواهی بروی . منم به حد وسعم هرآنچه را که می دانم برایت شرح خواهم داد.

یکی از خصوصیات اجتماعی این گوهر تابناک، امتیازی است که بر اساس آن خداوند به انسانها می دهد. یعنی هر که در وجودش این سرمایه باشد نزد خداوند عزیز تر است .( ان اکرمکم عنداله اتقیکم) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقوا ترین شماست . (حجرات – ۱۳)

این بهترین ملاک امتیاز بین انسانهاست . در دنیایی که شخصیت آدمها با قدرت و ثروت سنجیده می شود تنها این ملاک است که باعث آرامش جامعه می شود ، قرآن کریم با تقوا به انسانها امتیاز می دهد چرا که هرکسی سعی می کند به این صفت خود را متصف کند تا از  خداوند نمره بگیرد.

وقتی انسانها برای خوب شدن از هم سبقت بگیرند، جامعه رنگ آزادی و عزت بخودش خواهد گرفت چرا که جامعه ای که مردم،نفس خویش را گرامی بدارند که حقیقت تقوا هم همین است بر خود خواهی ها و برتری طلبی های کاذب غلبه خواهند کرد و جوّی مملو از دیگر خواهی و انصاف در جامعه سایه خواهد افکند . برادر کشی ها جایش را به برابری خواهد داد.

سوال: یعنی می خواهید بگویید به هر صورت برتری بین انسانها وجود دارد اما ملاک برتری متفاوت است در حالیکه فکر می کردم در دین چیزی بنام برتری نسبت بیکدیگر نیست . می شود در این خصوص از نظر قرآن بیشتر توضیح دهید؟

جواب: در قرآن حتی ملائکه هایی هستند که در مقام بالاتری نسبت به بقیه قرار دارند چنانچه جبرئیل فرمانروای بسیاری از ملائکه هست که مطیع اوهستند که قرآن می فرماید ( مطاع ثم امین)( تکویر – ۲۱) مطاع یعنی فرمانروا و مطیع یعنی فرمانبر.

و حتی از نظر قرآن انبیا هم نسبت به یکدیگر برتری دارند چنانچه آیاتی به این موضوع اشاره دارد.(تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض) بقره – ۲۵۳   ( ولقد فضلنا بعض النبیین علی بعض) اسراء – ۵۵

چیزی که هست ملاک برتری مهم است . نظامی که ملاک برتری در آن قدرت و ثروت باشد حکومت در آن نظام حکومت جنگلی است . در دین هیچ کس به دیگری برتری ندارد جز برمبنای همین تقوا. نه مرد بر زن برتری دارد و نه بزرگ بر کوچک و نه سفید بر سیاه و نه دارا بر ندار و نه قوی بر ضعیف. فقط و فقط آنکه باتقوا تر است از همه نزد خداوند گرامی تراست.

همانطور که از نظر قرآن رزمندگان بر قاعدین و نشستگان هنگام جنگ برترند. (فضل اله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما)  ( نساء – ۹۵) چون برای حفظ قانون الهی و بر پاکردن عدل الهی با دشمن در جنگ و ستیزند

سوال: پس معلوم می شود جمعی برای بدست آوردن عزت و بزرگی راه ذلت را می روند و اگر با قرآن آشنا باشند برای کسب عزت باید عزت درون و خدادادی را با تقویت تقوا حفظ کنند. باز هم می توانم از شما بخواهم یکی دیگر از اثرات این کیمیای حیاتی را برایم از قرآن شرح دهید؟

جواب:یکی از ویژگیهای این هدیه الهی تاثیر شگرفی است که بر ذهن و اندیشه ی انسان دارد. یعنی تقوا از قوه تشخیص انسان پاسداری می کند و نمی گذارد انسان از ناحیه ی اندیشه دچار بیماری شود در نتیجه تقوا ،انسان را به مقام فرقان و قوه تشخیص می رساند و از هزاران  گناه باز می دارد و مشمول مغفرت الهی قرار می دهد.( ان تتقو الله یجعل لکم فرقانا و یکفر عنکم سیئاتکم ویغفر لکم)( انفال – ۲۹) فرقان از فرق به معنا جدا شدن چیزی از چیز دیگر است . تقوا به انسان کمک می کند تا ما جایگاه هر چیزی را همانطور که هست ببینیم. وقتی که درست تشخیص دادیم رفتارمان اصلاح خواهد شد.

سوال: ببخشید . واقعا انسان از نظر فکر و اندیشه هم دچار بیماری می گردد و این بیماری در اخلاق و رفتارمان انقدر تاثیر گذار خواهد شد ؟ بیماری اندیشه یعنی چه؟

جواب :فکرو اندیشه اصل انسان است ( ای برادر تو همه اندیشه ای) انسان باقدرت فکر به حقایق می رسد و قرآن هم در آیات فراوانی  انسانها را به فکر کردن دعوت می کند ( واژه ی فکر۱۸ بار در قرآن تکرار شده است) . حال اگر این نیرو بدست شیطان تسخیر شود و خوب را بد و بد را خوب ببیند در حقیقت دچار بیماری شده است .

همانطور که منافقین گرفتار این مرض گردیده اند( قلوبهم مرض) قلب بیمار یعنی نگاه و اندیشه آلوده . در نتیجه منافق زشت را زیبا و زیبا را زشت می بیند. حق را باطل و باطل را حق می انگارد. فساد را صلاح و صلاح را فساد می دانند چنانجه قرآن می فرماید: واذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مستهزئون)(بقره – ۱۱) وقتی به آنها گفته می شود فساد نکنید می گویند ما مصلحیم. ببینید چیزی را که قرآن فساد می داند اینها اصلاح می بینند این چیزی نیست مگر اینکه این قوه که عامل تشخیص انسان است بیمار شده است در نتیجه معروف را منکر و منکر را معروف می دانند(  المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یامرون بالمنکرو ینهون عن المعروف)(توبه – ۶۷) (قرآن در وصف زنان و مردان منافق می فرماید اینها امر به منکرو نهی از معروف می کنند.

این است نقش ارزنده ی تقوا در فکرو نگاه و اندیشه ی انسان.

تقوا پاسدار نگاه انسان است و در مقابل شیطانی که هنرش زیبا جلوه دادن زشتی هاست ایستادگی می کند و انسان را از دام خطرناک این ملعون نجات می دهد.

به تعبیر قرآن اهل تقوا هنگامی که گرفتاروسوسه های شیطان شوندبه یاد خدا می افتندو ناگهان بینا می گردند.

(ان الذین اتقو اذا مسهم طائف من الشطان تذکروا فاذاهم مبصرون)(اعراف – ۲۰۱)

این است اثر این کیمیای سعادت در هوشیاری در مقابل شیطان.

 

جلسه چهارم

باز بحمدا… در جلسه سوم با حقایقی بیشتر در مورد تقوا آشناشدیم

دانستیم بدون تقوا نمی توانیم از حقایق قرآن بهره ببریم

دانستیم تقواهدیه ای است از طرف خداوند که به ما الهام شده است.

دانستیم موظفیم از این هدیه الهی باید پاسداری کنیم.

دانستیم که تقوا بهترین ملاک برتری میان افراد بشراست.

دانستیم باید مراقب باشیم تا قوه تشخیص انسان دچار بیماری نگردد.

بالطف خداوند همچنان در مورد تقواو فهم بیشتر به این حقیقت گفتگو را ادامه می دهیم.

سوال: معلوم می شود این تقوا واقعا بالاترین نعمت الهی است . به نظر شما چرا بازار خرید این کیمیای سعادت که این قدر معجزه می کند کساد است؟

جواب: درست است . مردم بخاطر نداشتن همین نعمت مجبور می شوندبه سمت مشابه و بدل تقوا کشیده شوند . ماضربه های فراوانی به خاطر نداشتن این سرباز جان برکف در درون خویش ، خورده ایم .

ما نباید نقش شیطان را در کساد کردن این جنس گرانبهانادیده بگیریم. شیطان دشمن پاکی انسان است. او به بهانه های مختلف سعی می کند بازار گناه ونافرمانی رارونق بخشد زیرا خودش مشتری این بازار بوده وهست. او زیرپوشش تقوا،انسانهارا گرفتار بی تقوایی می کند چرا که تا تقواباشدبازار شیطان نیز کساداست. چون تقواعامل پرهیز از گناه و معصیت است.

سوال: در بعضی از جاهای قرآن خداوند برای آسان کردن فهم حقایق، موضوعی را به چیزی تشبیه کرده است . مثلا تاریکی درون منافق را به کسی که در بیابان تاریک سرگردان شده و رعد و برق همه جا را فراگرفته تاآنجاکه او از ترس مرگ ،دست در گوشهایش قرار داده است .و یا قرآن ،فرار بعضی از مردم را از حقیقت ،به فرار گور خری که از شیر می ترسد تشبیه کرده است.

 آیا وضعیت انسانهای بی تقوای در قرآن به چیزی  تشبیه شده است؟

جواب: اتفاقا قرآن در این موردمثال جالبی برای انسانهای بی تقوا زده است.

خداوند می فرماید:

 انسان بی تقوا به کسی می ماند که در لبه پرتگاهی قرار دارد که زیر پایش سست و در حال سقوط به سوی جهنم است . ( افمن اسس بنیانه علی تقوی من الله ورضوان خیرام من اسس بنیانه  شفا جرف هار فانهاربه فی نار جهنم… (توبه – ۱۰۹)

شما خود را تصور کنید که بر لبه ی بام ساختمان بیست طبقه ای ایستاده اید و زیر پایتان نیز بسیار سست و در حال فروریزی است و از ناحیه بالا هم تهدید می شوید. بی شک با اندک حرکتی و یا ضربه ای سقوط خواهید کرد.

انسانهای بی تقوا به این افراد بی پناه تشبیه شده اند که هیچ ثباتی در زندگی ندارند و با کمترین حرکتی نابود می شوند. مع الاسف انسان عامل اصلی سقوطش را نمی داند که قرارگرفتن برلبه ی  پرتگاه است و فکر می کند عامل سقوطش را دیگران فراهم نموده اند.

عموم افراد آسیب پذیر از ناحیه ی خودشان شکست می خورندو به مرزهایی که نباید نزدیک شوند نزدیک شده اندو خود را شکست پذیر کرده اند. بی شک اگر کسی خود را نشکند هیچ کس نمی تواند او را شکست دهدو اگر کسی حرکتی آغاز کند هیچ کس نمی تواند او را متوقف کند.

خودانسان عامل توقف خویش است . عامل شکست خویش است. باز یاد آوری کنم که قرآن می فرماید:

اگر صبر کنید و تقوا پیشه کنیدکیدو نقشه ی هیچ کس نمی تواند به شما آسیب برساند. (وان تصبروا و تتقوالایضرکم کیدهم شیئا)اگر کسی بجای اینکه لبه ی پشت بام بایستد، در وسط بام قرار گیرد ،اگر ضربه ای هم به او وارد شود می تواند برای حفظ خود چند قدمی بردارد و اگر هم بزمین بخورد سقوط نخواهد کرد و بلافاصله بلند خواهد شد اما اگر لبه ی بام باشیم به زمین خوردن همانا  و سقوط او همان.

این است فرق انسانهای با تقوا و انسانهای بی تقوا . انسانهای با تقوا به مرزهای الهی برای کسب رضا و خشنودی خداوند نزدیکند و این افراد آلوده به مرزهای حرام و نافرمانی پروردگارشان نزدیکند در حالیکه بارها خداوند حدود الهی را برشمرده و هشدار داده است که ( تلک حدود الله ولا تقربوها) (بقره – ۱۸۷)به مرز گناه نزدیک نشوید که سقوط خواهید کرد.

دقیقا مثل این است که انسان در پمپ بنزین ،کبریتی روشن کند. بی شک آتش سوزی در این مکان مستعد احتمالش بسیار بیشتر است  تا در محیط معمولی.افراد بی تقوا برای سوختن مستعدند و این زمینه بدست خود آنها فراهم شده است .

سوال: ولقعا اگر تقوا این همه مهم است  که هست و این گوهر، با عبادت بدست می آید، خیلی مایل شدم تا از شما بخواهم که مرا به یکی از عباداتی راهنمایی کنید که ما را به تقوای الهی برساند.

جواب:همانطور که گفته شد فلسفه همه ی عبادات حتی ذکر خداوندو اجتناب از گناه برای رسیدن به این نعمت گرانبهاست اما بعنوان نمونه به یکی از آن عبادات باذکر سخن قران اشاره می کنم.

روزه عبادت بسیار مهمی است که درون خود ،گوهر تابناک تقوا را در بر دارد. چنانچه خداوندمی فرماید : (کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون)(بقره – ۱۸۳) در این آیه هدف روزه را تقوا معرفی می کند.

سوال: ببخشید . روزه یعنی امساک از خوردن و آشامیدن. بفرمایید چه ربطی است بین نخوردن و نیاشامیدن و رسیدن به تقوا؟ مگر خوردن انسان را از تقوا دور          می کند  که با نخوردن باید به تقوا برسیم؟

جواب : ابتدا باید بدانیم که انسان یک موجود دوسرشتی است . بخشی از وجود ما خاک و بخشی معنویت است . یک سر در عالم خاک داریم و یک سر در عالم پاک. در بعضی از فعالیتهایمان چون خوردن، خوابیدن، زاد ولد کردن، خانه سازی، جمع آوری آذوقه و .. مانند حیوانات عمل می کنیم و در بعضی از فعالیتها چون نماز خواندن، دعا و ستایش الهی، استغفار برای همدیگر، تسبیح،تکبیر و تحمید خداوندهمچون فرشتگان می شویم.

 بخاطر همین است که عبادت قادر است این بعد خاکی و بطور کلی عالم طبیعت و دنیا را از کمال مطلوب بودن درآورد.خداوند می خواهد تا ما بانخوردن و نیاشامیدن وترک لذتهای مادی، در ردیف فرشتگانش قرار بگیریم و خصلت فرشتگی پیدا نماییم .

انسان باوجود میل شدید به غذا و آب ، از خوردن و آشامیدن امساک می کند که این نیست مگر با تقویت قدرت تقوا .که حیوانات هرگز قادر نیستند تا در صورت گرسنگی وتشنگی امساک کنند و از خوردن و آشامیدن چشم پوشی نمایند.

و بر عکس اگر فرشتگان از خوردن و آشامیدن و هرگونه لذت مادی چشم پوشی می کنند بخاطر این است که هیچ تمایلی به این امور ندارند لذا امساک، انسان را از مقام فرشتگان بالاتر می برد .

 

جلسه پنجم:

در جلسه چهارم هم مطالب خوبی مورد بحث قرار گرفت.

دانستیم چرابازار تقواکساداست و جمعی  توفیق تهیه این جنس مرغوب را از دست میدهند

دانستیم کسی که بی تقواست به انسانی می ماند که برلبه پرتگاه سقوط قراردارد.

دانستیم همه ی عبادات بویژه روزه انسان را به تقوا می رساند

دانستیم خوردن و نخوردن هم در حفظ ایمان انسان تاثیرفراوانی دارد.

و در این جلسه نیز همین مبحث را دنبال می کنیم. امید است مارا تاپایان بحث همراهی فرمایید.

سوال:

باوجود اینکه از قرآن اثرات مهمی را در مورد تقوا ذکر کردید باز هم به نظرشما از تقوا کارایی دیگری غیر از آنچه را که به آن اشاره کردید سراغ دارید.

جواب: قرآن انسان را همچون مسافری می داند که از دیار غربت پا بر این عالم گذاشته است و قصد دارد دوباره به موطن اصلیش برگردد. در حقیقت او یک مسافری است که مدت سفرش کوتاه و برعکس اقامتش در عالمی که به قصد آنجا می رود طولانی است.

بی شک هر مسافری باید برای بین راه و مقصد توشه بردارد که اگر بدون آذوقه این سفر را آغاز کند خطر گرسنگی و مرگ و میر وجود دارد.

از نظر قرآن کریم بهترین توشه این مسافر تقواست و لاغیر.

بخاطر این است که به این مسافرفرمان می دهد به جمع این توشه همت ورزد(تزودوافان خیرالزادالتقوا) ( بقره – ۱۹۷)

اتفاقا خداوند در این آیه بهترین توشه را همین تقوا می داند. توشه ای مناسب این سفر. توشه ای سالم و ماندنی. توشه ای از جنس خود انسان و توشه ای هم بین راهی و هم در مقصد.

انسان هم با این توشه زندگی می کند و هم با این توشه به دیار اصلی می رود چرا که از نظر قرآن وروایات انسان همانطور که زندگی می کندمی میرد. چنانچه در روایتی آمده (کماتعیشون تموتون)

قرآن کریم و روایات دینی ما دنیا رامزرعه آخرت می دانند(الدنیامزرعه الاخره)

در نتیجه بر مسافر لازم است که در این دنیا به کشت و کار تقوا بپردازد تا ضمن اینکه زندگی سالمی داشته باشد برای آخرت خودهم توشه ای داشته باشد.

سوال : در گذشته خیلی مختصر اشاره کرید به این موضوع که بین تقوا در زندگی و محفوظ بودن از کید و حیله های دشمن ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. لطفا در این مورد بیشتر توضیح دهید

جواب:چنانچه در قبل گفته شد اگر کسی اهل تقوا باشد و در مشکلات صبوری کند کید هیچ کس نمی تواند به او آسیبی برساند(وان تصبروا و تتقوالایضرکم کیدهم شیئا) (سوره آل عمران – آیه ۱۲۰)

تقوا مراقب انسان است. می تواند خشم انسان را کنترل کند همانطور که انسان باتقوا برشهوت خویش غلبه می کند.

انسان باتقوا نگاه روشنی به مشکلات دارد. او درون مشکلات را زیبا می بیند. او معتقد است که همراه با هر سختی آسانی قرار دارد(ان مع العسر یسری) انسان با تقوا خود را در سختی ها می سازد. از طرفی تقوا به خاطر صفت روشنگریش، جلوی هرگونه فریب و دسیسه های دشمن را می گیرد. به قول مولای متقیان که فرمودند: من هرگز خود را نفریفتم و فریب دیگران را نخوردم. انسانهای بی تقوا ، خود فریبند . و هنگامی که  انسان فریب خود را داد بی شک از بیرون گرفتار فریب دیگران می شود.

ضمنا آیه در کنار تقوا،صبر را هم مطرح می کند. اگر صبر انسان با تکیه به تقوایش باشد یعنی صبری معنادارو به تعبیر قرآن اگرصبری جمیل داشته باشد      می تواند یعقوب وار در فراق یوسف مقاومت کند تا چشمش به جمال یوسف موفقیت ها روشن گردد. ضمن اینکه همین تعبیر درداستان حضرت یوسف و نتیجه این داستان در آیه ۹۰ این سوره اینچنین بیان شده است(انه من یتق و یصبر) کسیکه صبر کند و تقوا پیشه کند اجرش نزد خداوند محفوظ می ماند.

سوال :همانطور که از مباحث روشن شداگر انسان مطیع پروردگارش شودو بندگی خداوند رابجاآوردبه این گوهرتابناک دست می یابد. لطفا این موضوع را بیشتر توضیح دهیدکه چرا انسان باید تنها مطیع خدا باشد؟ مگرنمی شود هم از خدا اطاعت کرد و هم از غیر او؟

جواب: اولا باید بدانی که همه ی انسانها حتی مشرکین قبول دارند که خداوند خالق آنهاست و این اعتراف را خداوند بارها از آنها گرفته است که ( ولئن سالتهم من خلق السماوات والارض لیقولن الله)(زمر- ۳۸) چه کسی خالق آسمانها و زمین است ؟ همه ی انسانها حتی مشکرین پاسخ داده اند خدا.

بعد از اثبات خالقیت خدا برویم سراغ ربوبیت خدا. همه ی بحث انبیا در خصوص این موضوع بوده است که رب عالم خداست و جمعی گفته اند رب عالم می تواند غیر خدا هم باشد که این ادعای فرعونی است. در حالیکه نمی تواند خالق انسان یکی باشد و رب او یکی دیگر.

سوال: به چه دلیل باید رب انسان ،خالق انسان است؟

جواب:چون تدبیر در دل خلقت نهفته است

سوال: منظور؟

جواب: وقتی خداوندمی خواهد بعد از خلقت ،امورات و نیازهای مرا برآورده کند باید حین خلقت به این تدبیر بعداز خلقت توجه داشته باشد.

برای مثال: وقتی ریه مرا خلق می کند، معده ی مرا خلق می کند، اندیشه ی مرا خلق می کند،  باید همه ی خلقتش متناسب باشد با تدبیر بعدی. شما بفرمایید      می شود یکی دیگر مرا با هزاران استعدا بیافریندو کسی دیگر بدون در نظر گرفتن نیازها و استعداد هایم، راهنمایی مرا بعهده بگیرد . یعنی بدون اطلاع از وضعیت جسمی من ، رازق من شود؟

پس بایدخالق من، رازق من شود، پس باید مالک من هم شود، پس باید آگاه و عالم به وضع من هم باشد، پس باید قادر به برآوردن حوایجم باشد.

در نتیجه آنکه خلقم کرد باید تدبیرم کند.

سوال: تا اینجا را قبول کردم که حتما باید مربی انسان خالق انسان باشد والا در کار تدبیر با مشکل روبرو خواهد شد اما نفهمیدم این چه ربطی به عبادت من دارد. یعنی چرا من باید ربی را عبادت کنم که خالق من است؟

وقتی پذیرفتیم که خالق انسان خداست و در نتیجه مربی انسان نیز باید خداباشد چه اصراری است براینکه انسان معبودی جز او انتخاب کنم. عبادت خداوند یعنی اطاعت از دستورات او. موجودی که مرا آفرید و تدبیرمرا بخوبی بعهده گرفت باید بدون چون و چرا از او پیروی کرد. او که آگاه به من و خلقت من است. او که مالک همه ی عالم است و از تدبیر من عاجز نیست. او که عبادت و اطاعتش بسود من است و او نیازی به پرستش ما ندارد. او که مخلوقاتش را خلق کرده سپس هدایت آنها را بعهده گرفته است (ربناالذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی). در حقیقت او باید اله و معبود عالم باشد و غیر او چنین شانی نخواهد داشت .

سوال: ضمن تشکر از شما لطف کنید از زبان مولای متقیان امیرالمومنین علی (ع) چند ویژگی از اهل تقوابرای ما بعنوان حسن ختام  بیان کنید.

شخصی به نام همّام که یکی از اصحاب امیرالمومنین بود خدمت امام رسید و از آن بزرگوار خواست تا وصف متقیان را برایش شرح دهد. اما م (ع) بیش از ۱۰۰ صفت از اوصاف این انسانهای وارسته اشاره نمود که به برخی از اوصاف آنان که در خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه آمده است اشاره می شود.

امام در این خطبه در مورد اهل تقوا فرمود ند: آنها دارای این خصوصیاتند.

متقین می بخشند به کسی که آنهارا محروم کرده است

و در می گذرند از کسی که به آنها بدی کرده است

و می پیوندند با کسی که از آنهاجدا شده است.

در سختی ها بردبارندو در خوشی هاشکر گزارند.

هرگز فحش نمی دهند، خشم خود را فرو می برند،

چشمان خود را برآنچه خداوند برآنها حرام کرده است فرو می بندند

گوشهای خود را وقف هرآنچه که برای آنها مفید است می کنند.

خدا در جان آنها آنقدر عظیم است و غیر خدا در جلوی چشمشان کوچک است .

نفس های آنها پاک و شهوت در آنها مرده است.

قلبهای آنهامحزون و مردم از شر آنها در امانند

معمولا لاغر اندامند و درخواست و حاجاتشان بسیار اندک است.

سختی های چند روزه دنیا را صبر می کنند و در پایان به یک راحتی همیشگی دست می یابند.

دنیا به آنها رومی آورد اما اینها به دنیا پشت می کنند.

هنگامی که کسی از آنها تعریف می کننداز این تعریف می ترسند و می گویند من خود را بهتر از تو می شناسم و خداوند نیز مرا از خود من بهتر می شناسد.(از تعریف کسی خوشحال نمی شوند)

کارهای خوب انجام می دهند امادر عین حال نگران و ترسناکند.

در عبادت خاشعند و در طلب حلال بانشاط و از طمع دورند.

خود را بخاطر کسی که دوست دارند به گناه نمی اندازندو به کسی که دشمن دارند ستم نمی کنند.

امید است خداوندتوفیق رسیدن به این مقامات را به همه ی مامرحمت بفرماید.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.