صندوق قرض الحسنه شهیدان حمیدرضا و محمدرضا اله پرست
صندوق قرض الحسنه شهیدان حمیدرضا و محمدرضا اله پرست

صندوق قرض الحسنه شهیدان حمیدرضا و محمدرضا اله پرست

استاد واجدی ؛ تمامی اعمالی که در چارچوب بندگی خدا است عبادت است

استاد واجدی ؛

تمامی اعمالی که در چارچوب بندگی خدا است عبادت است



کارشناس مذهبی گفت: این مژده قرآنی است که همه روابط انسانی ما و هر حرکت ریز و درشتی در زندگی که در چارچوب بندگی قرار بگیرد از دیدگاه عبادت محسوب می شود.

 
 سید رضا واجدی کارشناس مذهبی امروز در جمع مردم کاشان با تأکید بر این که در نظام تشریع همه ما مکلف به اجرای فرامین الهی هستیم و در این رابطه هیچ اختیاری از خود نداریم گفت: به فرمان مراجع بزرگوار که برگرفته از دین خدا است ما باید مطیع و فرامین خدا را در همه زمینه ها اجرا کنیم.

وی یاد آورشد: هنر قرآن است که توانسته همه روابط اجتماعی ما را که در چارچوب بندگی است حتی تفریح انسان را عبادی کرده و آن را عبادت دانسته است، لذا عبادت تنها نماز و روزه نیست و هر نوع فعالیتی از انسان می تواند معنی به عبادت به خودش بگیرد.

به گفته وی، تمامی افرادی که برای خانواده خود تلاش می‌کنند، تفریح و استراحت انسان وحتی خانمی که در طبخ غذا و نگهداری کودکانش نقش دارد عبادت است. لذا  باید در طول زندگی اتصال با خدا وجود داشته باشد.

واجدی یاد آورشد: همانگونه که نماز های یومیه را رکعتی کم و زیاد نمی کنیم و می گوییم طبق دستور خدا است و عبادت است ، هر حرکتی نباید کم و زیاد شود حتی حرف زدن با همسرهم باید براساس فرمان خدا باشد.

این کارشناسی دینی بی تفاوتی نسبت به دیگران را در دین اسلام  جایز ندانست و افزود: اگر اختلافی بین زن و شوهری وجود داشته باشد نمی توان گفت ربطی به من ندارد مشکل خودشان است چرا که  بی تفاوتی نسبت به دیگران در دین و قوائد زندگی جایگاهی ندارد.

وی افزود: زندگی بندگی یعنی مشکل دیگران ، مشکل من نیز می تواند و بر عکس آن موفقیت دیگران ، موفقیت من نیر هست به این معنی که انسان اگر می خواهد آزادانه زندگی کند نمی تواند نسبت به مشکل دیگران بی اعتنا باشد چرا که همه کارهای من و مرگ و زندگی من باید در مسیرخدایی و  دردر چارچوب بندگی خدا باشد.
   
این کارشناس دینی با اشاره به آیه 200 سوره آل عمران که می فرماید ، أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اصبرُوا وَ صابِرُوا وَ رَابِطوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ گفت:  اگر می خواهید رستگار شوید در مسائل فردی ، اجتماعی  و دیگران صبر کنید چرا که اگبر صبر نباشد ایمان نیست ، لذا سبر باید در تمامی مراحل زندگی ما روز و ظهور داشته باشد.

واجدی انسان را نیازمند به صبر دانست و یاد آورشد: تمامی مشکلات، اختلافات و گناهان و کوتاهی های زندگی به دلیل نداشتن صبر است ، لذا مومنین در زندگی و مسائل فردی باید صبر داشته باشند.  

وی در ادامه با اشاره به تأکید قرآن بر صبر در کنار تقوا گفت: صبر همراه با تقوا ، صبر زیبا مانند صبر حضرت یعقوب که او را توسط حضرت یوسف امتحان کرد و حضرت یعقوب نیز فرمود ، صبر جمیلا، یعنی من صبر زیبا خواهم کرد سفارش شده است.

به گفته وی، صبر همراه با تقوا، صبر ریشه دار است در غیر این صورت صبر بدون تقوا و صبر ظاهر سازی و قیافه صبر به خود گرفتن ، بی نتیجه و بدون میوه است.

این کارشناس دینی گفت: اگر صبور باشیم و در زندگی خود حوصله به خرج دهیم و صبر در زندگی ما انسان ها نمود عینی داشته باشد، ملائکه انسان را تا بهشت راهنمایی می کنند و زمانی که وارد بهشت می شوند، ملائکه به دلیل صبر آنها به آنها سلام می کنند.  

واجدی گفت: هنر انسان در این است که علاوه بر صبر فردی ، با یکدیگر نیز صبر کنند و طرف مقابل خود را نیز به صبر دعوت کند، لذا اگرصبر طرفینی باشد و هردو با هم صبر کنند تمامی پرونده های دعاوی دادگستری بسته خواهد شد.

این کارشناس دینی در ادامه با اشاره به این که تقوا حقیقتی است که همه خوبی و زیبایی ها را در خودش جای داده است  اظهار امیدواری کرد مومنین ارتباط معنا دار نه از جنس سوداگری بلکه از جنس بندگی و صله رحم را مورد توجه قراردهند و اتحاد خود را در سایه تقوا و بندگی خدا  با یکدیگرمحکم کنند.

پرسش و پاسخ با استاد واجدی


پرسش و پاسخ با استاد واجدی


خبر و اخبار کاشان حامی سید رضا واجدی

وقتی همدیگر را می بینیم چه می پرسیم؟









معمولا هرزمانی که همدیگر را می بینین سوالات مشابهی از هم می پرسیم که بعضا هیچ نیازی به پاسخ آنها نداریم و صرفا یک عادت بیش نیست.

معمولا هرزمانی که همدیگر را می بینین سوالات مشابهی از هم می پرسیم که بعضا هیچ نیازی به  پاسخ آنها نداریم و صرفا یک عادت بیش نیست.

برای مثال: عموما از یکدیگر می پرسیم چه خبر؟ بدون اینکه بخواهیم اطلاعات لازمی کسب کنیم و طرف مقابل هم چند تا خبر معمولی تحویل ما می دهد و ماهم با یک آره و نه که عمدتا در نقش تایید کننده قرار می گیریم به پاسخ های معمولی گوش می دهیم و چه بسا سالها عمر خود را باشنیدن این پاسخها  سپری کرده ایم اما چیز قابل ملاحظه ای که بر علم و اندوخته های ما بیفزاید بدست نیاورده ایم.

ای کاش نه بصورت عادت که بصورت یک برنامه از قبل طراحی شده   می توانستیم باسوالات ضروری به مطالب مهم دست می یافتیم.

برای مثال یکی از دوستان ازسفر زیارتی مشهد برمی گردد. عمده سوالات ما از او اینچنین است:

مشهد شلوغ بود؟ دستت به ضریح رسید؟ با چی رفتید؟ تو هتل بودید؟ غذاهاش خوب بود؟ هوا خیلی گرم بود؟ با خانواده رفتید؟ و…

شما از پاسخ این همه سوالات چه نتیجه ای می گیریدو چه مشکلی از شما با طرح این سوالات حل می شود

در حالیکه می توانستیم سوالاتی بکنیم که پاسخ آنها به ما کمک کند تا موقع سفر به مشهد مقدس از تجربیات همدیگر در این سفر استفاده نماییم .

مثلا از زائر بپرسیم: وقتی خدمت امام می رسی برنامه ات چیست؟ شما معمولا چه دعاهایی می خوانی؟ از امام رضا (ع) چی خواستی؟ آیا توانستی همه ی نمازهایت را در صحن بخوانی؟ به کتابخانه حضرت سرزدی؟ وقتی اذن دخول می خوانی چه احساسی داری؟ تا حالا دعای عالیه المضامین را خوانده ای؟

و همینطور در برخورد با هرشخصی سعی کنیم سوالاتی را بپرسیم تا ضمن استفاده از آن ، لطمه ای هم به روحیه طرف وارد نشود.

 در این مبحث سعی کرده ایم با گفتگو پیرامون هدف زندگی که همانا رسیدن به تقوا و رستگاری است موقع دیدار همدیگر گفتگوهای سازنده ای را مطرح کنیم تا از باقیمانده عمرمان بخوبی استفاده نماییم .

در این گفتگو خدمت استاد واجدی رسیدیم و بجای سوالات معمولی گفتگوهای مهمی را مطرح کردیم. دوست داریم شما راهم شاهد این گفتگوی خود قرار دهیم. ما را همراهی فرمایید.

جلسه اول:

بحث را باشوخی یا یک عادت رایج آغاز کنیم و به ایشان گفتیم چه خبر؟ بلافاصله در پاسخ گفتند از عالم حقیقت؟ جدی تر شدیم و گفتیم انتظار ما هم همین است . از حقیقت چه خبر؟ وبرای اینکه وارد یک بحث فرآنی شویم اجازه خواستیم سوالات را واضح و شفاف بپرسیم.

بهتر دانستیم از ریشه،سوالی را در مورد هدف آفرینش مطرح کنیم تا بالطف خداوندوقت خود را صرف مهمترین موضوع قرآنی کنیم.

سوال: بفرمایید اگر از قرآن بپرسیم که چرا خداوند ما را آفریده است به ما چه پاسخی خواهد داد؟ لطفا با ذکر آیه و آدرس دقیق پاسخ دهید؟

جواب: به قول علی (ع) خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده است ، به کجا آمده است؟ برای چه آمده است و به کجا می رود؟ اگر انسان پاسخ این سوالات را دقیق بداند سعادتمند می شودو بهترین سرمایه دار عالم می گردد.

این سوالی است که از عمق وجدان انسانها مطرح می گردد. این سوالاتی است که هرگز از یک حیوان طرح نمی شود چون حیوانات فرزند این آب و خاکند و از جایی نیامده اند که بجایی بروند. پس سراغ جایی را نمی گیرند.

ما چون ما فرزند این آب و خاک نیستیم و از وطنی دیگر وارد این دنیای خاکی شده ایم سراغ آن عالم را می گیریم . پس باید به دل راست گفت و هر آنچه او را آرام می کند در اختیارش قرارداد .(دل بایاد صاحب دل آرامش می گیرد)

 باور کنید به دل نمی توان دروغ گفت چون دل فرزند اینجا نیست و از حقه های اینجا بیزار است . ممکن است چند روزی او را قانع کنیم اما بالافاصله مثل غذایی که به معده نمی سازد به همه تعلقات پشت پا می زند و چون نتوانسته ایم قانعش کنیم حالت افسردگی به ما دست می دهد.

غرضم این است که سوال خوبی کردی و من هم سعی می کنم که پاسخ قرآنی به آن بدهم.

در یک کلام می گویم ، غرض خلقت راقرآن همان عبادت و بندگی معرفی             می کند( ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون) عبادت هم در حقیقت همان اطاعت است .پس بندگی خدا ،غرض خلقت عالم است . یعنی انسان باید به مقام بندگی برسد. جایگاه حقیقی او بندگی است .

انسان وقتی بنده است ، خودش است . در جای خودش قرار دارد. اما هروقت پایش را از گلیم بندگی درازتر کرد خودش نیست . ظالم است . و یا اگر خودش را بنده ی غیر خدا دانست باز از مقام خود و جایگاه خودش عدول کرده است . در این صورت  بخودش ظلم کرده است . کسی که بندگی خدا نکند بندگی غیر خدا می کند . پس هیچ کس نیست که بنده نباشد. یا ،بنده ی هوا  یا، بنده ی خدا.

سوال: الحمدلله در آغاز راه، بحثمان عمیق شدو استارت خوبی زده شد. خداکند توفیق این گفتگو از دست نرود. در حقیقت گفتگوی قرآنی جاذبه دارد زیرا سخن قرآن سخن دل است . انسان حرف قرآن را می فهمد چون حرف دل است. شما فرمودید در هر صورت انسان در حال بندگی است. مگر می شود بنده ی غیر خدا هم بود؟

جواب: وقتی کسی نافرمانی می کند در همان موقع مطیع کس دیگر است چون همین فرمانِ نافرمانی از جایی صادر می شود. این فرمانِ نافرمانی از طرف نفس و درون انسان است . پس در همان لحظه من بنده ی آنی هستم که مرا از بندگی مولایم باز می دارد. بنده ی هوس ، بنده ی وسوسه .

وقتی انسان قرار است بین دو مولی ودو سرپرست یکی را انتخاب کند پس چرا به مولی و سرپرست تخیلی مراجعه کند و مولای حقیقی را رها کند؟ این همان تذکر حضرت یوسف(ع) است به زندانیان که فرمود :آیا خدایان متعدد بهتر است یا یک خدای واحد قهار. یعنی اگر از یک خدا سرپیچی کنیم گرفتار خدایان هوا و هوس بیشماری می شویم.(لازم است بدانیم در قرآن نوروصراط یکی است و به صورت جمع استعمال نشده است اما ظلمات بصورت جمع آمده است(من النور الی الظلمات) پس دور شدن از یک خدای حقیقی یعنی گرفتار شدن در چنگال هزاران خدای تاریک وتخیلی.

دل هرگز زیر بار مولاهای کاذب نمی رود. دل خانه خداست، دل بوی خدا      می دهد ، دل از جنس خداست.( و نفخت فیه من روحی). کسی که این خانه را رها کنددر حقیقت به ابرهه ی هوا و هوس اجازه داده است تا به ویرانی آن بپردازد. نگذاریم این خانه بدست بیگانگان بیافتد.

سوال: لابد خیلی تفاوت است میان این دو نوع بندگی ؟ حتما نتایج متفاوتی در این دو نوع بندگی وجود دارد؟ حتما این دو نوع بندگی دو مسیر مختلفی دارد ؟ حتما دو تا مقصد متفاوتی دارد؟ شما می توانید آخرین مقصد این دو نوع بندگی را برای ما شرح دهید؟واضح تر بگویم، هدف این بندگی چیست . اول لطف کنید هدف بندگی صحیح که همان بندگی خداست بفرمایید:

جواب: به نکته خوبی اشاره کردید. شکی نیست که هر خدایی ،غرضی دارد. اتفاقا فرق اساسی این خدا و آن خدایان خیالی بر می گردد به همان غرض آن خدایان، غرض خدای واقعی، خود ماییم . خداوند هرگز از عبادت ما سودی نمی برد. خدا از ما عبادت می خواهد تا ما در کنار عبادت در جایگاه حقیقی قرار بگیریم. غرض عبادت از نظر قرآن رسیدن به تقواست.

این تقوایی که غرض عبادت است، به نفع عابد است نه معبود. غرض خداوند رشد ماست . بزرگ کردن ماست . رها کردن ما از دام پستی هاست . اما غرض آن خدای تخیلی هیچ است . خود نفس چیزی نیست که غرضی داشته باشد. آنانیکه گیر این خدایان متعدد افتاده اند به هیچ جا نمی رسند چون خدایانشان قلابی است پس مقصد آنها ناکجا آباد است . و به تعبیر قرآن :

حرکت اینها بسوی سراب است و سراب یعنی یک خیال، یک تصور واهی، (والذین کفروااعمالهم کسراب بقیعه یحسبه الظمان ماء…(نور – ۳۹)

در نتیجه اگر کسی گرفتار خدای نفس شود،همانند تشنه ای می ماند که بدنبال آب است اما بسمت سراب می رود. خدای کاذب نمی تواند انسان را اشباع کند.

پس در یک کلام ،غرض خلقت ، عبادت است و غرض عبادت هم تقواست( یا ایهاالناس اعبدوا … لعلکم تتقون) ای مردم عبادت خدا کنید تا به تقوا برسید.

پس این تقوایی که بهترین توشه آخرت است، از همین راه بندگی بدست می آید.

ضمنا باید بدانیم فرق است بین نظام بندگی با نظام بردگی. در نظام بندگی مولی بی نیاز است و بندگی به سوده بنده است و در نظام بردگی ارباب محتاج است و بردگی به سود ارباب است.

سوال: خیلی عجیب است که انسان در دنیایی زندگی می کند که می تواند گمراه شود. راه را اشتباه برود. به سمت بیراهه برود. شما در لابلای صحبتتون گفتید حیوانات بچه ی این آب و خاک نیستند و از دیار غربت نیامده اند . آیا حیوانات هیچ غرضی در این عالم ندارند؟ یا امکان انحراف و گمراهی برای اینها وجود ندارد؟

جواب: درست است . حیوانات راهی ندارند چون مقصدی ندارند در نتیجه نیاز به راهنما ندارند. رشدی ندارند، تکلیفی ندارند، اصلا استعدادی برای شکوفا کردن ندارند و در نتیجه هیچ استحقاقی ندارند.شما تا حالا شنیده اید که خداوند برای حیوانات تکلیف قائل باشد؟ آیا حیوان به عبادت دعوت شده است؟ آیا وظیفه ی بندگی دارد؟ همانطور که در آیه به آن اشاره کردم ، تکلیف ،متوجه جن و انس است( ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون) در این آیه دو گروه مورد خطابند . جن و انس. حرفی از عبادت حیوان نیست. چون غرض عبادت رسیدن به تقواست و تقوا و صیانت نفس برای حیوان بی معناست . حیوان کرامتی ندارد که بخواهد با عبادت و رسیدن بتقوی از آن صیانت و نگهداری کند. حیوان حیایی ندارد که خداوندبه او تکلیف حجاب دهد. حیوان روحیه حقیقت خواهی ندارد که خداوند او را از ناسپاسی نهیش کند.حیوان حس کمال خواهی نداردتا راه کمال طی کند. حس پرستش در وجودش نیست تا مامور به نماز گردد.

تکلیف متوجه انسان است چون حیوان نیست. در نتیجه آن که از تکلیف گریزان است به بعد حیوانیش توجه دارد و از خداوند انتظار دارد تا به او به دید حیوان بنگرد.

 

سوال: حیلی جالب است . تا حالا هزاران حیوان دیده بودم اما به این موضوع آنقدر توجه نداشتم که آنها در دنیای خودشان آسوده می چرند . لابد نه دلتنگ می شوندو نه از زندگی خسته. نه اندوهی دارند و نه نشاطی  و نه فشارهای روحی به خاطر نافرمانی پشت سر آنهاست . لابد به خاطر همین است که ما هروقت اراده کنیم مجازیم آنها را ذبح  کنیم چون ادامه حیات برای آنها بی معنی است . در حقیقت می خواهید بفرمایید تکلیف الهی بخاطر این تفاوت اساسی بین انسان و حیوان است؟ یعنی چون حیوان بچه ی این وطن است ، خطر انحراف برایش وجود ندارد تا خدا برای حفظ آنها از خطر،با دستورات لازم آنها را راهنمایی کند. پس شما همچنان اصرار دارید ثابت کنید تکلیف مخصوص انسان و بخاطر خود انسان است و اگر انسان زیر بار آن نرود در حقیقت نوعی تعریف حیوانی از خود کرده است؟ آیا مهمترین فرق انسان و حیوان را می توان از تکالیف الهی که متوجه انسان است فهمید؟

جواب: همانطور که اشاره کردم هرموجودی که استعداد دارد استحقاق هم دارد. مثلا حیوانی که استعداد فهمیدن ندارد  آیا استحقاق تحصیل دارد؟ حتما پاسخ منفی است. اگر حیوانی استعداد پرستش ندارد. استعداد خیرخواهی ندارد، استعداد رشد و تعالی نداردو از هزاران استعداد محروم است در نتیجه هیچ تکلیفی متوجه ی اونیست.

از تکالیف الهی می توان به همه ی توان و استعدادهای انسان می توان پی برد. هر تکلیفی در اسلام تعریفی است از انسان .انسان با بندگی خداوند به همه ی استعدادهای درونش می رسد.

هر تکلیفی متوجه استعدادی است. فراوانی تکلیف باندازه بزرگی انسان و فراوانی استعداد های اوست. این است که به تعبرشهید مطهری انسان موجود تکلیف پذیر است .

امکان ندارد تکلیفی بیاید و استعداد آن تکلیف نباشد یا بالعکس، استعدادی باشد اما برای شکوفاشدن آن،تکلیفی نباشد.

 این است که عرض کردم هدف عبادت خود انسان است و آن هم رسیدن به تقوا.

یادمان باشد خدایی مارا به بندگی فراخوانده است که هیچ نیازی ندارد حتی به خودش هم نیاز ندارد تا نیاز خودش را برآورده کند.

ماغرق نیاز یا بهتر بگویم عین نیازیم.(انتم الفقراء الی الله

جلسه دوم

الحمدا.. توانستیم در جلسه اول گفتگوی خوبی در مورد تقواو اهمیت این کیمیای سعادت داشته باشیم. و با مطالب مهم آشنا شدیم.

دانستیم باید موقع ملاقات باهمدیگر سوالات مفید رد و بدل شود.

دانستیم هدف خلقت رسیدن به عبادت و هدف عبادت رسیدن به تقواست.

دانستیم که اگر بندگی خدانکنیم بنده ی طاغوت خواهیم شد

دانستیم مافرزند این آب و خاک نیستیم بلکه مسافر دیارحقیقتیم.

دانستیم چون انسانیم مکلفیم وتکلیف ، لطف خدابه انسان است و الابه هیچ حیوانی تکلیف نمی شود.

و در این جلسه نیز مباحث دنبال می شود تا با حقایق دیگری در مورد تقوا آشنا شویم.

سوال: فرمودید اگر کسی بندگی خدا کند به تقوا می رسداما اگر کسی بندگی هوای نفس کند و در حقیقت خدایش ،نفس سرکش او شود،به ناکجاآباد و به دیار سراب می رسد . لطف کنید مشکلات بندگی نفس را بیشتر توضیح دهید.

جواب: وقتی نفس انسان خدای انسان شود(افرایت من اتخذ الهه هواه)به تعبیر مولای متقیان علی (ع) انسان همچون سواری است که بر اسب سرکش نشسته و عنان از اختیارش رها شده و او را بسوی سقوط پیش می برد بخلاف آنکه بر مرکب تقوا نشسته و مرکبش در اختیار او  و به فرمان او در حرکت است .

نفس انسان سیرایی ندارد و اگر امیر انسان شود هر لحظه بر سرعتش به سمت سقوط افزوده می گردد و راه نجاتی برایش نمی ماند. سعی کنیم نفس ما امام و راهنمای ما نگردد.

سوال: شما هدف خلقت را عبادت و هدف عبادت را رسیدن به تقوی معرفی کردید. گویا ما آفریده شده ایم تا به تقوا برسیم.

لطف کنید در مورد تقوی, معنی آن و نحوه ی استعمال این واژه در قرآن بیشتر توضیح دهید.

جواب: استاد مطهری می فرماید: بعضی تقوا را به معنی ترس می دانند. بعضی به معنی پرهیزگاری گفته اند و جمعی هم به معنی صیانت نفس دانسته اند که در حقیقت معنی اصلی تقوا همان صیانت و نگهداری نفس از آلودگی هاست. ولی ترس و پرهیز هم از لوازمات تقواست هرچند از معنی خود تقوا نیست.

در این رابطه چند مثال برای روشن کردن نقش تقوا با توجه به معنی آن بزنم:

امروزه عصر کامپیوتر است . اگر در کامپیوتر آنتی ویروس نباشد چه می شود . ویروس همه ی اطلاعات آن را پاک می کند. تقوا یکی از نقش هایش نقش همان ویروس کش است.

یا در بدن انسان اگر گلبول سفید نباشد میکروب براحتی وارد بدن می شود . یکی از نقش های تقوا نقش گلبوب سفید در مقابل میکروب گناه است.

یا اگر سربازان در مرزها نباشند دشمن از همانجا وارد می گردد . یکی از نقش های تقوا نقش سرباز در سر حدات است برای جلوگیری از هوا و هوس .

خوب است بدانی این واژه در قرآن بیش از ۲۵۰ مرتبه تکرار شده است که همین فراوانی این واژه در قرآن دلیل اهمیت آن است.

سوال: می توانید از قرآن بگویید اولین باری که در قرآن از این واژه صحبت شده کجا و توسط چه کسی مطرح شده است؟

جواب: این واژه سابقه طولانی به اندازه ی عمر بشریت دارد. یعنی اولین باری که این واژه بکار برده شده در خانه ی حضرت آدم توسط هابیل مطرح شده است. آنجا که خداوند نذر قابیل را نپذیرفت و قربانی هابیل را پذیرفت و به همین منظور قابیل خشمگین شد و تصمیم به قتل برادر گرفت. در این لحظه هابیل علت نپذیرفتن قربانی قابیل را اینچنین توضیح داد که خداوند تنها اعمال متقین را قبول می کند(انما یتقبل الله من المتقین) (مائده – ۲۷)

 پس معلوم می شود بحث تقوی و اهمیت آن از دیر باز مطرح بوده و مربوط به دوران اسلام نیست .

شما در قرآن ببینید از قول اکثر انبیای الهی خداوند این موضوع را مطرح می کند که ای قوم من تقوای الهی پیشه کنید .

سوال:  لطف می کنید باذکر آیات قرآن این موضوع را ثابت کنید که سفارش اکثر انبیای الهی به قومشان بحث تقوا بوده است؟

جواب: چون اصرار دارید به آدرس چند تا از آیات اشاره می شود.

تنها در سوره شعرا خداوند در مورد تعدادی از انبیا این موضوع را مطرح می کند

اذ قال لهم اخوهم نوح الا تتقون(هنگامی که برادرشان نوح گفت آیاتقواپیشه نمی کنید)

اذ قال لهم اخوهم هود الا تتقون(هنگامی که برادرشان هود گفت آیاتقواپیشه نمی کنید)

اذ قال لهم اخوهم صالح الا تتقون(هنگامی که برادرشان صالح گفت آیاتقواپیشه نمی کنید)

اذ قال لهم اخوهم لوط الا تتقون(هنگامی که برادرشان لوط گفت آیاتقواپیشه نمی کنید)

اذ قال لهم اخوهم شعیب الا تتقون(هنگامی که برادرشان شعیب گفت آیاتقواپیشه نمی کنید)

وحدود هشت مرتبه در همین سوره می فرماید(فاتقوالله واطیعون)

در نتیجه تقوا حرف اول و آخر انبیای الهی بوده است و همه ی انسانهای پاک بدنبال بدست آوردن آن بوده است.

سوال: واقعا نمی دانستم این همه آیه و سفارش در مورد تقوا در قرآن آمده است . پس معلوم می شود همه انبیای الهی با این سفارش قصد داشته اند ما را به غرض خلقت متصل کنند والا بدون رسیدن به تقوی معنی زندگی را نخواهیم فهمید . لطف کنید بفرمایید مگر انسان با بدست آوردن تقوا به چه جایگاهی می رسد که همه ی اولیاو انبیای الهی از آن دم می زنند.

جواب: در یک جا قرآن کریم هدف تقوا را رسیدن به فلاح  و رستگاری عنوان کرده می فرماید( واتقوالله لعلکم تفلحون) که هم در آیه ۱۸۹ سوره بقره و هم درآیه ۱۳۰ سوره آل عمران این تعبیر آمده است.

پس تقوا آدم را رستگار می کند . رستگاری یعنی رستن از هرچیز غیر خدا.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود     زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.

به همین خاطر است که انسان باید تلاش کند تا خود را با گوهر تقوا آزاد کند تا تعلقات زمینی اورا زمینی و خاکی نکند.

 انسا ن باید خود ش را از زیر آوار هوا وهوس نجات بدهد والا به تعبیرقرآن ،آن هم با ۱۱ سوگند: رستگار شد آن که خود را پاک کردو بدبخت شد کسی که خودش را زیر بار تعلقات دفن کرد( قد افلح من زکاها وقد خاب من دساها) تقوا انسان را از زیر بار تعصب، تعلق، تملق،تکبر و هزاران زنجیر آتشین نجات می دهد.و

سوال: واقعا رفته رفته دارد علاقه ام به این موضوع قرآنی بیشتر می شود. حالا می فهمم علت سوز رسولان الهی را که چرا خواستند به اقوامشان بفهمانند که حتما به این سلاح نجاتبخش مسلح شوند.

اگر سوال کنم  به نظر شما مهمترین اثر این تقوا در فهم و اندیشه انسان و یا در زندگی اجتماعی و یا در خود سازی چیست، کدام موضوع قرآنی را برایم نقل می کنید؟

جواب: اگر حوصله کنی می توانیم در این پرسش و پاسخ به همه ی زوایای تقوا بپردازیم

وقتی قرآن را باز می کنی و بعد از سوره حمد چشمت به دومین سوره یعنی سوره بقره می افتد جایگاه این واژه را با چه عظمتی می بینی.

در اولین قدم بزرگترین سوره قرآن به مقام اهل تقوا اشاره می کند و می فرماید تنها متقین می توانند از قرآن بهره ببرند. یعنی برای فهمیدن همه ی حقایق الهی باید دست بدامن تقوا شدوالا باب معرفه الله بروی انسان بسته می ماند. (ذالک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین)اگر انسان بدون هیچ غرضی وتنها به قصداستفاده از این داروخانه ی شفابخش قرآن وارد آن گردد بی شک به نعمت سلامتی دست می یابدواگر بخواهدنظرات خود رابه قرآن تحمیل کند جز خسارت چیزی عایدش نخواهد شد.(وننزل من القرآن ما هوشفاء ورحمه للمومنین ولایزیدالظالمین الاخسارا)(اسراء- ۸۲)

انسان باید عادت کند هنگامیکه خدمت بزرگی می رسد سراپاگوش باشد تا به بارگاه حقایق راه یابد.

بدانیم زمانی که در حضور بزرگی می رسیم هرچه ما بیشترصحبت کنیم از حکمتهای آن استاد محروم می گردیم.

علی (ع) در وصف ابوذر می فرماید: اکثر اوقات ساکت بود و به گوش کردن حریص تر بود تا به سخن گفتن.

 در محضر قرآن سراپا گوش شویم(واذا قرأالقرآن فاستمعواله وانصتو لعلکم تتقون)(اعراف- ۲۰۴)

جلسه سوم

باز بحمدا…در جلسه دوم نیز با مسایل بیشتری در مورد تقوا روبرو شدیم.

دانستیم بندگی نفس چه بلای خانمانسوزی به سر انسان می آورد

دانستیم واژه تقوا از واژه هایی است که زیاد در قرآن استعمال شده است.

دانستیم این واژه قدمت زیادی در قرآن دارد و اولین بار توسط هابیل در برخورد با قابیل مطرح شده است.

دانستیم همه ی انبیای الهی قوم خود را به سوی این کیمیای سعادت راهنمایی می کرده اند.

دانستیم تنها راه رستگاری عبور از سرزمین تقواست.

و دانستیم تنها با جواز تقوا می توان به فهم خقایق قرآن رسید.

سوال: ببخشید چه ربطی دارد بین اینکه تقوا داشته باشیم و بخواهیم حرف خدا را بفهمیم . تازه اگر تقوا داشته باشیم چه نیازی داریم به اینکه سخن خداوند را بشنویم . ضمنا بدون قرآن چگونه و از کجا باید به این مقام برسیم ؟

جواب: سوال خوبی کردی. درسته باید با قدم با تقوا که پاکترین قدمهاست به سمت قرآن بیایی والا قادر به فهم آن نخواهی بود. چنانچه فرمود (لا یمسه الاالمطهرون) جز پاکان نمی توانند قرآن را مسح کنند. اما اینکه چه نیازی به این پاکدامنی داریم بخاطر آن است که واقعاهمانطور که عرض شد به قصد فهمیدن و بدون هیچ گونه خدعه و حیله ای باید به سراغ قرآن آمد. چرا که اگر بخواهی فکرت را به قرآن تحمیل کنی و از قرآن دلیلی برای فهم خود پیدا کنی این یعنی با ناپاکی وارد حیطه قرآن شدن. هرچه به نفعت هست خواهی فهمید و به آن علاقه پیدا خواهی کرد و از آن دفاع خواهی کردو به آن استناد خواهی نمود و هرچه را هم نپسندی و دوست نداشته باشی ازآن عبور خواهی کرد و به آن موضوع بی توجهی خواهی نمود و در نتیجه به بعضی از آیاتش که برایت صرف می کند ایمان خواهی آورد و به بعضی از آیاتش کفر خواهی ورزید یعنی گرفتار ایمان گرایشی و اعمال گرایشی خواهی شد. اتفاقا همین گرفتاری که برای قوم یهود پیش آمد و خداوند در همین سوره بقره به آن اشاره می کند و می فرمایدآیا به برخی از آیات الهی ایمان آوردید و به برخی از آنها کفر ورزیدید؟( افتومنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض)(بقره – ۸۵)

بخاطر این است که بدون شک فقط اهل تقوی از قرآن می توانند بهره ببرند(لاریب فیه هدی للمتقین)

اما اینکه سوال کردی از کجا بایدتقوا بدست بیاوریم تا بواسطه آن از قرآن بهره ببریم باید عرض کنم خداوند خشت بنای انسان را با همین گوهر تقوا آفریده است و در بدو خلقت تقوا و بی تقوایی را به او الهام کرده است و او به خوبی فرق این دو را می داند ( فالهمهافجورها و تقواها)(شمس)

ما باید مراقب باشیم این سرمایه ی اولیه را از دست ندهیم والا توفیق فهم کلام خدا را برای همیشه از دست خواهیم داد

سوال: خوب اگر ما این تقوا را از ابتدا داشته ایم پس چه نیازی به استفاده از قرآن داریم.

جواب: اولاتقواآخرین قدم سیرو سلوک نیست چه اینکه در مقابل هدفی بالاتر ، خود تقواهم یک وسیله است . بعد از تقوا،رسیدن به فلاح و رستگاری است . باید چگونه رستن را بیاموزیم. بیاموزیم تا چگونه جداشویم. نچسبیم. زمین گیرنشویم.  شکسته بال نشویم. راضی به خاک نشویم. باید بیاموزیم چگونه برای پرواز،سبکبال شویم.پس با تقوا انسان به رستگاری می رسدکه این رستگاری در پرتوراهنمایی های قرآن صورت  می گیرد.

ثانیاباید باکمک قرآن این تقوارا حفظ کنیم.

 ما برای حفظ این ذات شریف یعنی نفس انسانی که آمیخته  به گوهر تقوا و کرامت الهی است، نیازی به تذکرات و راهنمایی های قرآن داریم . چرا که تقوا چون لباسی است که هم ما باید اورا حفظ کنیم و هم او مارا حفظ کند. (ولباس التقواذالک خیر(اعراف – ۲۶) (همانطور که انسان باید لباسش را ازدستبرد دزد و یااز فرسوده شدن حفظ کند لباس هم انسان را از سرما و گرما حفظ می نماید)برای حفظ تقوا نیاز به مراقبت های ویژه داریم که بدون راهنمایی های الهی این تقوا حفظ نخواهد شد . ضمن اینکه همیشه هر سرمایه ای مورد طمع دزدان فراوان است . ماباید با راهزنان این راه آشنا گردیم و راه مقابله با دزدان تقوا را برای صیانت از نفس که معنی حقیقی تقواست بدانیم . این است که چنانچه عرض کردم از سخن هابیل در مورد قبولی اعمال با مارک تقوا گرفته تا سفارش انبیا را در این خصوص باید بدانیم تا از این خارستان هوا و هوس بدون آنکه خاری به پایمان رود بسلامتی عبور کنیم.

پس بایدبه همان اندازه که تقوا اهمیت دارد به آموزش حفظ تقوا که در کتاب الهی آمده است باید اهمیت بدهیم.

سوال:برایم خیلی جالب بود.چون در این پاسخ چند تا چیز مهمی فهمیدم . یکی اینکه بدون تقوا، حرفای خوب این جهان را نخواهم فهمید. یکی اینکه خدا این گوهر گرانبها را از روز نخست  رایگان به ما بخشیده است . یکی اینکه ما باید تقوا را حفط کنیم تا او ما را حفظ کندو دیگر اینکه این جنس با ارزش مورد طمع دزدان راهزن است پس ما باید با راهزنان این راه خودرا آشنا کنیم.

باز لطف کنید یکی دیگر از ویژگی های این پدیده و هدیه  ی بزرگ الهی را برایم مطرح کنید

جواب: خوشحالم که دست بردار نیستی و ظاهرا تا آخر خط را می خواهی بروی . منم به حد وسعم هرآنچه را که می دانم برایت شرح خواهم داد.

یکی از خصوصیات اجتماعی این گوهر تابناک، امتیازی است که بر اساس آن خداوند به انسانها می دهد. یعنی هر که در وجودش این سرمایه باشد نزد خداوند عزیز تر است .( ان اکرمکم عنداله اتقیکم) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقوا ترین شماست . (حجرات – ۱۳)

این بهترین ملاک امتیاز بین انسانهاست . در دنیایی که شخصیت آدمها با قدرت و ثروت سنجیده می شود تنها این ملاک است که باعث آرامش جامعه می شود ، قرآن کریم با تقوا به انسانها امتیاز می دهد چرا که هرکسی سعی می کند به این صفت خود را متصف کند تا از  خداوند نمره بگیرد.

وقتی انسانها برای خوب شدن از هم سبقت بگیرند، جامعه رنگ آزادی و عزت بخودش خواهد گرفت چرا که جامعه ای که مردم،نفس خویش را گرامی بدارند که حقیقت تقوا هم همین است بر خود خواهی ها و برتری طلبی های کاذب غلبه خواهند کرد و جوّی مملو از دیگر خواهی و انصاف در جامعه سایه خواهد افکند . برادر کشی ها جایش را به برابری خواهد داد.

سوال: یعنی می خواهید بگویید به هر صورت برتری بین انسانها وجود دارد اما ملاک برتری متفاوت است در حالیکه فکر می کردم در دین چیزی بنام برتری نسبت بیکدیگر نیست . می شود در این خصوص از نظر قرآن بیشتر توضیح دهید؟

جواب: در قرآن حتی ملائکه هایی هستند که در مقام بالاتری نسبت به بقیه قرار دارند چنانچه جبرئیل فرمانروای بسیاری از ملائکه هست که مطیع اوهستند که قرآن می فرماید ( مطاع ثم امین)( تکویر – ۲۱) مطاع یعنی فرمانروا و مطیع یعنی فرمانبر.

و حتی از نظر قرآن انبیا هم نسبت به یکدیگر برتری دارند چنانچه آیاتی به این موضوع اشاره دارد.(تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض) بقره – ۲۵۳   ( ولقد فضلنا بعض النبیین علی بعض) اسراء – ۵۵

چیزی که هست ملاک برتری مهم است . نظامی که ملاک برتری در آن قدرت و ثروت باشد حکومت در آن نظام حکومت جنگلی است . در دین هیچ کس به دیگری برتری ندارد جز برمبنای همین تقوا. نه مرد بر زن برتری دارد و نه بزرگ بر کوچک و نه سفید بر سیاه و نه دارا بر ندار و نه قوی بر ضعیف. فقط و فقط آنکه باتقوا تر است از همه نزد خداوند گرامی تراست.

همانطور که از نظر قرآن رزمندگان بر قاعدین و نشستگان هنگام جنگ برترند. (فضل اله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما)  ( نساء – ۹۵) چون برای حفظ قانون الهی و بر پاکردن عدل الهی با دشمن در جنگ و ستیزند

سوال: پس معلوم می شود جمعی برای بدست آوردن عزت و بزرگی راه ذلت را می روند و اگر با قرآن آشنا باشند برای کسب عزت باید عزت درون و خدادادی را با تقویت تقوا حفظ کنند. باز هم می توانم از شما بخواهم یکی دیگر از اثرات این کیمیای حیاتی را برایم از قرآن شرح دهید؟

جواب:یکی از ویژگیهای این هدیه الهی تاثیر شگرفی است که بر ذهن و اندیشه ی انسان دارد. یعنی تقوا از قوه تشخیص انسان پاسداری می کند و نمی گذارد انسان از ناحیه ی اندیشه دچار بیماری شود در نتیجه تقوا ،انسان را به مقام فرقان و قوه تشخیص می رساند و از هزاران  گناه باز می دارد و مشمول مغفرت الهی قرار می دهد.( ان تتقو الله یجعل لکم فرقانا و یکفر عنکم سیئاتکم ویغفر لکم)( انفال – ۲۹) فرقان از فرق به معنا جدا شدن چیزی از چیز دیگر است . تقوا به انسان کمک می کند تا ما جایگاه هر چیزی را همانطور که هست ببینیم. وقتی که درست تشخیص دادیم رفتارمان اصلاح خواهد شد.

سوال: ببخشید . واقعا انسان از نظر فکر و اندیشه هم دچار بیماری می گردد و این بیماری در اخلاق و رفتارمان انقدر تاثیر گذار خواهد شد ؟ بیماری اندیشه یعنی چه؟

جواب :فکرو اندیشه اصل انسان است ( ای برادر تو همه اندیشه ای) انسان باقدرت فکر به حقایق می رسد و قرآن هم در آیات فراوانی  انسانها را به فکر کردن دعوت می کند ( واژه ی فکر۱۸ بار در قرآن تکرار شده است) . حال اگر این نیرو بدست شیطان تسخیر شود و خوب را بد و بد را خوب ببیند در حقیقت دچار بیماری شده است .

همانطور که منافقین گرفتار این مرض گردیده اند( قلوبهم مرض) قلب بیمار یعنی نگاه و اندیشه آلوده . در نتیجه منافق زشت را زیبا و زیبا را زشت می بیند. حق را باطل و باطل را حق می انگارد. فساد را صلاح و صلاح را فساد می دانند چنانجه قرآن می فرماید: واذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مستهزئون)(بقره – ۱۱) وقتی به آنها گفته می شود فساد نکنید می گویند ما مصلحیم. ببینید چیزی را که قرآن فساد می داند اینها اصلاح می بینند این چیزی نیست مگر اینکه این قوه که عامل تشخیص انسان است بیمار شده است در نتیجه معروف را منکر و منکر را معروف می دانند(  المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یامرون بالمنکرو ینهون عن المعروف)(توبه – ۶۷) (قرآن در وصف زنان و مردان منافق می فرماید اینها امر به منکرو نهی از معروف می کنند.

این است نقش ارزنده ی تقوا در فکرو نگاه و اندیشه ی انسان.

تقوا پاسدار نگاه انسان است و در مقابل شیطانی که هنرش زیبا جلوه دادن زشتی هاست ایستادگی می کند و انسان را از دام خطرناک این ملعون نجات می دهد.

به تعبیر قرآن اهل تقوا هنگامی که گرفتاروسوسه های شیطان شوندبه یاد خدا می افتندو ناگهان بینا می گردند.

(ان الذین اتقو اذا مسهم طائف من الشطان تذکروا فاذاهم مبصرون)(اعراف – ۲۰۱)

این است اثر این کیمیای سعادت در هوشیاری در مقابل شیطان.

 

جلسه چهارم

باز بحمدا… در جلسه سوم با حقایقی بیشتر در مورد تقوا آشناشدیم

دانستیم بدون تقوا نمی توانیم از حقایق قرآن بهره ببریم

دانستیم تقواهدیه ای است از طرف خداوند که به ما الهام شده است.

دانستیم موظفیم از این هدیه الهی باید پاسداری کنیم.

دانستیم که تقوا بهترین ملاک برتری میان افراد بشراست.

دانستیم باید مراقب باشیم تا قوه تشخیص انسان دچار بیماری نگردد.

بالطف خداوند همچنان در مورد تقواو فهم بیشتر به این حقیقت گفتگو را ادامه می دهیم.

سوال: معلوم می شود این تقوا واقعا بالاترین نعمت الهی است . به نظر شما چرا بازار خرید این کیمیای سعادت که این قدر معجزه می کند کساد است؟

جواب: درست است . مردم بخاطر نداشتن همین نعمت مجبور می شوندبه سمت مشابه و بدل تقوا کشیده شوند . ماضربه های فراوانی به خاطر نداشتن این سرباز جان برکف در درون خویش ، خورده ایم .

ما نباید نقش شیطان را در کساد کردن این جنس گرانبهانادیده بگیریم. شیطان دشمن پاکی انسان است. او به بهانه های مختلف سعی می کند بازار گناه ونافرمانی رارونق بخشد زیرا خودش مشتری این بازار بوده وهست. او زیرپوشش تقوا،انسانهارا گرفتار بی تقوایی می کند چرا که تا تقواباشدبازار شیطان نیز کساداست. چون تقواعامل پرهیز از گناه و معصیت است.

سوال: در بعضی از جاهای قرآن خداوند برای آسان کردن فهم حقایق، موضوعی را به چیزی تشبیه کرده است . مثلا تاریکی درون منافق را به کسی که در بیابان تاریک سرگردان شده و رعد و برق همه جا را فراگرفته تاآنجاکه او از ترس مرگ ،دست در گوشهایش قرار داده است .و یا قرآن ،فرار بعضی از مردم را از حقیقت ،به فرار گور خری که از شیر می ترسد تشبیه کرده است.

 آیا وضعیت انسانهای بی تقوای در قرآن به چیزی  تشبیه شده است؟

جواب: اتفاقا قرآن در این موردمثال جالبی برای انسانهای بی تقوا زده است.

خداوند می فرماید:

 انسان بی تقوا به کسی می ماند که در لبه پرتگاهی قرار دارد که زیر پایش سست و در حال سقوط به سوی جهنم است . ( افمن اسس بنیانه علی تقوی من الله ورضوان خیرام من اسس بنیانه  شفا جرف هار فانهاربه فی نار جهنم… (توبه – ۱۰۹)

شما خود را تصور کنید که بر لبه ی بام ساختمان بیست طبقه ای ایستاده اید و زیر پایتان نیز بسیار سست و در حال فروریزی است و از ناحیه بالا هم تهدید می شوید. بی شک با اندک حرکتی و یا ضربه ای سقوط خواهید کرد.

انسانهای بی تقوا به این افراد بی پناه تشبیه شده اند که هیچ ثباتی در زندگی ندارند و با کمترین حرکتی نابود می شوند. مع الاسف انسان عامل اصلی سقوطش را نمی داند که قرارگرفتن برلبه ی  پرتگاه است و فکر می کند عامل سقوطش را دیگران فراهم نموده اند.

عموم افراد آسیب پذیر از ناحیه ی خودشان شکست می خورندو به مرزهایی که نباید نزدیک شوند نزدیک شده اندو خود را شکست پذیر کرده اند. بی شک اگر کسی خود را نشکند هیچ کس نمی تواند او را شکست دهدو اگر کسی حرکتی آغاز کند هیچ کس نمی تواند او را متوقف کند.

خودانسان عامل توقف خویش است . عامل شکست خویش است. باز یاد آوری کنم که قرآن می فرماید:

اگر صبر کنید و تقوا پیشه کنیدکیدو نقشه ی هیچ کس نمی تواند به شما آسیب برساند. (وان تصبروا و تتقوالایضرکم کیدهم شیئا)اگر کسی بجای اینکه لبه ی پشت بام بایستد، در وسط بام قرار گیرد ،اگر ضربه ای هم به او وارد شود می تواند برای حفظ خود چند قدمی بردارد و اگر هم بزمین بخورد سقوط نخواهد کرد و بلافاصله بلند خواهد شد اما اگر لبه ی بام باشیم به زمین خوردن همانا  و سقوط او همان.

این است فرق انسانهای با تقوا و انسانهای بی تقوا . انسانهای با تقوا به مرزهای الهی برای کسب رضا و خشنودی خداوند نزدیکند و این افراد آلوده به مرزهای حرام و نافرمانی پروردگارشان نزدیکند در حالیکه بارها خداوند حدود الهی را برشمرده و هشدار داده است که ( تلک حدود الله ولا تقربوها) (بقره – ۱۸۷)به مرز گناه نزدیک نشوید که سقوط خواهید کرد.

دقیقا مثل این است که انسان در پمپ بنزین ،کبریتی روشن کند. بی شک آتش سوزی در این مکان مستعد احتمالش بسیار بیشتر است  تا در محیط معمولی.افراد بی تقوا برای سوختن مستعدند و این زمینه بدست خود آنها فراهم شده است .

سوال: ولقعا اگر تقوا این همه مهم است  که هست و این گوهر، با عبادت بدست می آید، خیلی مایل شدم تا از شما بخواهم که مرا به یکی از عباداتی راهنمایی کنید که ما را به تقوای الهی برساند.

جواب:همانطور که گفته شد فلسفه همه ی عبادات حتی ذکر خداوندو اجتناب از گناه برای رسیدن به این نعمت گرانبهاست اما بعنوان نمونه به یکی از آن عبادات باذکر سخن قران اشاره می کنم.

روزه عبادت بسیار مهمی است که درون خود ،گوهر تابناک تقوا را در بر دارد. چنانچه خداوندمی فرماید : (کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون)(بقره – ۱۸۳) در این آیه هدف روزه را تقوا معرفی می کند.

سوال: ببخشید . روزه یعنی امساک از خوردن و آشامیدن. بفرمایید چه ربطی است بین نخوردن و نیاشامیدن و رسیدن به تقوا؟ مگر خوردن انسان را از تقوا دور          می کند  که با نخوردن باید به تقوا برسیم؟

جواب : ابتدا باید بدانیم که انسان یک موجود دوسرشتی است . بخشی از وجود ما خاک و بخشی معنویت است . یک سر در عالم خاک داریم و یک سر در عالم پاک. در بعضی از فعالیتهایمان چون خوردن، خوابیدن، زاد ولد کردن، خانه سازی، جمع آوری آذوقه و .. مانند حیوانات عمل می کنیم و در بعضی از فعالیتها چون نماز خواندن، دعا و ستایش الهی، استغفار برای همدیگر، تسبیح،تکبیر و تحمید خداوندهمچون فرشتگان می شویم.

 بخاطر همین است که عبادت قادر است این بعد خاکی و بطور کلی عالم طبیعت و دنیا را از کمال مطلوب بودن درآورد.خداوند می خواهد تا ما بانخوردن و نیاشامیدن وترک لذتهای مادی، در ردیف فرشتگانش قرار بگیریم و خصلت فرشتگی پیدا نماییم .

انسان باوجود میل شدید به غذا و آب ، از خوردن و آشامیدن امساک می کند که این نیست مگر با تقویت قدرت تقوا .که حیوانات هرگز قادر نیستند تا در صورت گرسنگی وتشنگی امساک کنند و از خوردن و آشامیدن چشم پوشی نمایند.

و بر عکس اگر فرشتگان از خوردن و آشامیدن و هرگونه لذت مادی چشم پوشی می کنند بخاطر این است که هیچ تمایلی به این امور ندارند لذا امساک، انسان را از مقام فرشتگان بالاتر می برد .

 

جلسه پنجم:

در جلسه چهارم هم مطالب خوبی مورد بحث قرار گرفت.

دانستیم چرابازار تقواکساداست و جمعی  توفیق تهیه این جنس مرغوب را از دست میدهند

دانستیم کسی که بی تقواست به انسانی می ماند که برلبه پرتگاه سقوط قراردارد.

دانستیم همه ی عبادات بویژه روزه انسان را به تقوا می رساند

دانستیم خوردن و نخوردن هم در حفظ ایمان انسان تاثیرفراوانی دارد.

و در این جلسه نیز همین مبحث را دنبال می کنیم. امید است مارا تاپایان بحث همراهی فرمایید.

سوال:

باوجود اینکه از قرآن اثرات مهمی را در مورد تقوا ذکر کردید باز هم به نظرشما از تقوا کارایی دیگری غیر از آنچه را که به آن اشاره کردید سراغ دارید.

جواب: قرآن انسان را همچون مسافری می داند که از دیار غربت پا بر این عالم گذاشته است و قصد دارد دوباره به موطن اصلیش برگردد. در حقیقت او یک مسافری است که مدت سفرش کوتاه و برعکس اقامتش در عالمی که به قصد آنجا می رود طولانی است.

بی شک هر مسافری باید برای بین راه و مقصد توشه بردارد که اگر بدون آذوقه این سفر را آغاز کند خطر گرسنگی و مرگ و میر وجود دارد.

از نظر قرآن کریم بهترین توشه این مسافر تقواست و لاغیر.

بخاطر این است که به این مسافرفرمان می دهد به جمع این توشه همت ورزد(تزودوافان خیرالزادالتقوا) ( بقره – ۱۹۷)

اتفاقا خداوند در این آیه بهترین توشه را همین تقوا می داند. توشه ای مناسب این سفر. توشه ای سالم و ماندنی. توشه ای از جنس خود انسان و توشه ای هم بین راهی و هم در مقصد.

انسان هم با این توشه زندگی می کند و هم با این توشه به دیار اصلی می رود چرا که از نظر قرآن وروایات انسان همانطور که زندگی می کندمی میرد. چنانچه در روایتی آمده (کماتعیشون تموتون)

قرآن کریم و روایات دینی ما دنیا رامزرعه آخرت می دانند(الدنیامزرعه الاخره)

در نتیجه بر مسافر لازم است که در این دنیا به کشت و کار تقوا بپردازد تا ضمن اینکه زندگی سالمی داشته باشد برای آخرت خودهم توشه ای داشته باشد.

سوال : در گذشته خیلی مختصر اشاره کرید به این موضوع که بین تقوا در زندگی و محفوظ بودن از کید و حیله های دشمن ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. لطفا در این مورد بیشتر توضیح دهید

جواب:چنانچه در قبل گفته شد اگر کسی اهل تقوا باشد و در مشکلات صبوری کند کید هیچ کس نمی تواند به او آسیبی برساند(وان تصبروا و تتقوالایضرکم کیدهم شیئا) (سوره آل عمران – آیه ۱۲۰)

تقوا مراقب انسان است. می تواند خشم انسان را کنترل کند همانطور که انسان باتقوا برشهوت خویش غلبه می کند.

انسان باتقوا نگاه روشنی به مشکلات دارد. او درون مشکلات را زیبا می بیند. او معتقد است که همراه با هر سختی آسانی قرار دارد(ان مع العسر یسری) انسان با تقوا خود را در سختی ها می سازد. از طرفی تقوا به خاطر صفت روشنگریش، جلوی هرگونه فریب و دسیسه های دشمن را می گیرد. به قول مولای متقیان که فرمودند: من هرگز خود را نفریفتم و فریب دیگران را نخوردم. انسانهای بی تقوا ، خود فریبند . و هنگامی که  انسان فریب خود را داد بی شک از بیرون گرفتار فریب دیگران می شود.

ضمنا آیه در کنار تقوا،صبر را هم مطرح می کند. اگر صبر انسان با تکیه به تقوایش باشد یعنی صبری معنادارو به تعبیر قرآن اگرصبری جمیل داشته باشد      می تواند یعقوب وار در فراق یوسف مقاومت کند تا چشمش به جمال یوسف موفقیت ها روشن گردد. ضمن اینکه همین تعبیر درداستان حضرت یوسف و نتیجه این داستان در آیه ۹۰ این سوره اینچنین بیان شده است(انه من یتق و یصبر) کسیکه صبر کند و تقوا پیشه کند اجرش نزد خداوند محفوظ می ماند.

سوال :همانطور که از مباحث روشن شداگر انسان مطیع پروردگارش شودو بندگی خداوند رابجاآوردبه این گوهرتابناک دست می یابد. لطفا این موضوع را بیشتر توضیح دهیدکه چرا انسان باید تنها مطیع خدا باشد؟ مگرنمی شود هم از خدا اطاعت کرد و هم از غیر او؟

جواب: اولا باید بدانی که همه ی انسانها حتی مشرکین قبول دارند که خداوند خالق آنهاست و این اعتراف را خداوند بارها از آنها گرفته است که ( ولئن سالتهم من خلق السماوات والارض لیقولن الله)(زمر- ۳۸) چه کسی خالق آسمانها و زمین است ؟ همه ی انسانها حتی مشکرین پاسخ داده اند خدا.

بعد از اثبات خالقیت خدا برویم سراغ ربوبیت خدا. همه ی بحث انبیا در خصوص این موضوع بوده است که رب عالم خداست و جمعی گفته اند رب عالم می تواند غیر خدا هم باشد که این ادعای فرعونی است. در حالیکه نمی تواند خالق انسان یکی باشد و رب او یکی دیگر.

سوال: به چه دلیل باید رب انسان ،خالق انسان است؟

جواب:چون تدبیر در دل خلقت نهفته است

سوال: منظور؟

جواب: وقتی خداوندمی خواهد بعد از خلقت ،امورات و نیازهای مرا برآورده کند باید حین خلقت به این تدبیر بعداز خلقت توجه داشته باشد.

برای مثال: وقتی ریه مرا خلق می کند، معده ی مرا خلق می کند، اندیشه ی مرا خلق می کند،  باید همه ی خلقتش متناسب باشد با تدبیر بعدی. شما بفرمایید      می شود یکی دیگر مرا با هزاران استعدا بیافریندو کسی دیگر بدون در نظر گرفتن نیازها و استعداد هایم، راهنمایی مرا بعهده بگیرد . یعنی بدون اطلاع از وضعیت جسمی من ، رازق من شود؟

پس بایدخالق من، رازق من شود، پس باید مالک من هم شود، پس باید آگاه و عالم به وضع من هم باشد، پس باید قادر به برآوردن حوایجم باشد.

در نتیجه آنکه خلقم کرد باید تدبیرم کند.

سوال: تا اینجا را قبول کردم که حتما باید مربی انسان خالق انسان باشد والا در کار تدبیر با مشکل روبرو خواهد شد اما نفهمیدم این چه ربطی به عبادت من دارد. یعنی چرا من باید ربی را عبادت کنم که خالق من است؟

وقتی پذیرفتیم که خالق انسان خداست و در نتیجه مربی انسان نیز باید خداباشد چه اصراری است براینکه انسان معبودی جز او انتخاب کنم. عبادت خداوند یعنی اطاعت از دستورات او. موجودی که مرا آفرید و تدبیرمرا بخوبی بعهده گرفت باید بدون چون و چرا از او پیروی کرد. او که آگاه به من و خلقت من است. او که مالک همه ی عالم است و از تدبیر من عاجز نیست. او که عبادت و اطاعتش بسود من است و او نیازی به پرستش ما ندارد. او که مخلوقاتش را خلق کرده سپس هدایت آنها را بعهده گرفته است (ربناالذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی). در حقیقت او باید اله و معبود عالم باشد و غیر او چنین شانی نخواهد داشت .

سوال: ضمن تشکر از شما لطف کنید از زبان مولای متقیان امیرالمومنین علی (ع) چند ویژگی از اهل تقوابرای ما بعنوان حسن ختام  بیان کنید.

شخصی به نام همّام که یکی از اصحاب امیرالمومنین بود خدمت امام رسید و از آن بزرگوار خواست تا وصف متقیان را برایش شرح دهد. اما م (ع) بیش از ۱۰۰ صفت از اوصاف این انسانهای وارسته اشاره نمود که به برخی از اوصاف آنان که در خطبه ۱۹۳ نهج البلاغه آمده است اشاره می شود.

امام در این خطبه در مورد اهل تقوا فرمود ند: آنها دارای این خصوصیاتند.

متقین می بخشند به کسی که آنهارا محروم کرده است

و در می گذرند از کسی که به آنها بدی کرده است

و می پیوندند با کسی که از آنهاجدا شده است.

در سختی ها بردبارندو در خوشی هاشکر گزارند.

هرگز فحش نمی دهند، خشم خود را فرو می برند،

چشمان خود را برآنچه خداوند برآنها حرام کرده است فرو می بندند

گوشهای خود را وقف هرآنچه که برای آنها مفید است می کنند.

خدا در جان آنها آنقدر عظیم است و غیر خدا در جلوی چشمشان کوچک است .

نفس های آنها پاک و شهوت در آنها مرده است.

قلبهای آنهامحزون و مردم از شر آنها در امانند

معمولا لاغر اندامند و درخواست و حاجاتشان بسیار اندک است.

سختی های چند روزه دنیا را صبر می کنند و در پایان به یک راحتی همیشگی دست می یابند.

دنیا به آنها رومی آورد اما اینها به دنیا پشت می کنند.

هنگامی که کسی از آنها تعریف می کننداز این تعریف می ترسند و می گویند من خود را بهتر از تو می شناسم و خداوند نیز مرا از خود من بهتر می شناسد.(از تعریف کسی خوشحال نمی شوند)

کارهای خوب انجام می دهند امادر عین حال نگران و ترسناکند.

در عبادت خاشعند و در طلب حلال بانشاط و از طمع دورند.

خود را بخاطر کسی که دوست دارند به گناه نمی اندازندو به کسی که دشمن دارند ستم نمی کنند.

امید است خداوندتوفیق رسیدن به این مقامات را به همه ی مامرحمت بفرماید.

پیامبر رحمت و هفته وحدت


آیات و روایات متناسب :
هفته وحدت
قرآن کریم:
وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِیعاً و لاتَفَرَّقُوا
همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید
آل عمران ، آیه ۱۰۳ .
پیامبرصلی الله علیه وآله :
أیُّهَا النّاسُ! عَلَیکُم بِالجَماعَةِ و إیّاکُم و الفُرقَةَ
ای مردم! بر شما باد به جماعت و بپرهیزید از جدایی
میزان الحکمه ، ح ۲۴۳۴ .
پیامبرصلی الله علیه وآله :
الجَماعَةُ رَحمَةٌ و الفُرقَةُ عَذابٌ
وحدت مایه رحمت ، و تفرقه موجب عذاب است
کنزالعمّال ، ح ۲۰۲۴۲ .
پیامبرصلی الله علیه وآله :
یَدُاللَّهِ عَلَی الجَماعَةِ و الشَّیطانُ مَعَ مَن خالَفَ الجَماعَةَ یَرکُضُ
دست خدا بر سر جماعت است و شیطان با کسی همراه است که با جماعت ناسازگاری کند
کنزالعمّال ، ح ۱۰۳۱ .
پیامبرصلی الله علیه وآله :
عَلَیکَ بِالجَماعَةِ ؛ فَإنَّما یأکُلُ الذِّئبُ القاصِیَةَ
با جماعت همراه شو ؛ زیرا گرگ ، گوسفند دورمانده را می‏خورد
مسند أحمد ، ج ۶ ، ص ۴۴۶ .
امام علی‏ علیه السلام :
لَوسَکَتَ الجاهِلُ مَااختَلَفَ النّاسُ
اگر نادان خاموشی می‏گزید ، مردم دچار اختلاف نمی‏شدند
بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۸۱ .
امام علی ‏علیه السلام :
عَلَیکُم بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ و إیّاکُم و التَّدابُرَ والتَّقاطُعَ
بر شما باد به ارتباط و بخشش به یکدیگر و دوری گزیدن از جدایی و پشت کردن به یکدیگر
نهج البلاغه ، نامه ۴۷ .

کینه های کهنه

بدون شک، نیاز مسلمین به اتحاد و اتفاق، از مبرم ترین نیازهاست، و درد اساسی جهان اسلام، همین کینه های کهنه میان مردم مسلمان است. دشمن همواره از همین شکاف ها سود می جوید. البته مفهوم اتحاد اسلامی که در صد سال اخیر، میان علما و فضلای مؤمن و روشن فکر اسلامی مطرح است، این نیست که فرقه های اسلامی برای ایجاد اتحاد اسلامی از اصول اعتقادی و یا غیر اعتقادی خود صرف نظر کنند و به اصطلاح مشترکات همه فِرَق را بگیرند و مختصات همه را کنار بگذارند؛ زیرا این کار نه منطقی است و نه عملی. از اینرو فرقه های اسلامی، در عین اختلافاتی که در کلام و فقه و غیره با هم دارند، به واسطه مشترکات بیشتری که در میان آنها هست، می توانند در مقابل دشمنان خطرناک اسلام، دست برادری بدهند و جبهه واحدی تشکیل دهند.


گل بانگ وحدت

یکی از زیباترین و والاترین واژه ها، واژه وحدت و برادری است. برادری و وحدتی که پیامبر رحمت در استمرار رسالت دیگر انبیای عظام برای جوامع بشری به ارمغان آورد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم مهاجرین و انصار را به میثاق اخوت و عقد برادری فرا خواند و بدین سان گل بانگ وحدت برای نخستین بار در فضای مدینه طنین افکند و دل و جان قرون و اعصار را نوازش داد و عطر دل انگیز آن مسلمانان را مدهوش خویش ساخت. سنگ زیرین بنای اتحاد و همبستگی اسلامی نهاده شد و ارزش های متعالی اسلامی و برادری و اتحاد، جانشین ارزش های پوچ و خیالی جاهلی شد. آری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم با استناد به آیات قرآن، جوامع اسلامی رابه اعتصام به حبل متین الهی و پرهیز از تفرقه و تشکیل امت واحده در سایه عبودیت اللّه، دعوت کرد. مسلمانان نیز در پرتو عمل به این دعوت و حرکت در طریق وحدت، متحد شدند و بر دشمنان چیره شدند و دیری نپایید که شاهد فتح و پیروزی را در آغوش کشیدند.


اخوت دینی و وحدت اسلامی

اسلام به عنوان مکتب جامع و جاوید، همان گونه که عرصه دعوت خویش را به قوم و ملت خاصی محدود نکرده است، اتحاد امت اسلامی را در صدر برنامه های سیاسی و اجتماعی خویش قرار داده و عقد اخوت دینی را میان فرزندان امت اسلام جاری کرده است. وحدت اسلامی که قوی ترین عامل توانمندی و اقتدار امت اسلام محسوب می شود، از دیرباز دست خوش توطئه های دشمنان قرار گرفته است. استعمارگران خارجی و ایادی داخلی آنان که قوّت خود را در ضعف جوامع اسلامی می جویند، برای غارت منابع و ثروت های ملل اسلامی، سعی در فرو ریختن جوّ اعتماد و فضای برادری حاکم میان ملل اسلامی داشته اند. حضرت امام خمینی رحمه الله با تاکید بر اهمیت این عامل حیاتی، نقش استعمار در از بین بردن آن را چنین بازگو نموده اند: «علما و دانشمندان سراسر جهان، بویژه علما و متفکران بزرگ اسلام، یک دل و یک جهت در راه نجات بشریت از سلطه ظالمانه این اقلیت حیله باز و توطئه گر... بپاخیزند... و این کتاب هایی را که اخیرا با دست استعمار منتشر شده و دامن به اختلاف بین طوایف مسلمین می زنند نابود کنند و ریشه اختلاف که سرچشمه همه گرفتاری های مظلومان است را برکنند و یک دل و یک سو بر این رسانه های گروهی که بیشترِ ساعاتِ شب و روز، به فتنه انگیزی و نفاق افکنی... عمر خود را می گذرانند، پرخاش کنند.


اسلام، محور اتحاد (با تکیه بر نظر امام خمینی رحمه الله )

در اندیشه تقریب مذاهب و ملت های اسلامی، حضرت امام خمینی رحمه الله تمامی محورهایی را که به کلیت و فراگیری امت اسلامی صدمه می زند، رد نموده، اسلام را به عنوان تنها محور اتحاد این امت عظیم مطرح می کند. ایشان خطاب به حجاج بیت اللّه الحرام می فرماید: «از جمله وظایف در این اجتماع عظیم، دعوت مردم و جوامع اسلامی به وحدت کلمه و رفع اختلافات بین طبقات مسلمین است که خطبا، گویندگان و نویسندگان در این امر حیاتی اقدام نمایند و کوشش کنند در به وجود آوردن جبهه مستضعفین که با وحدت جبهه و وحدت کلمه و شعار «لا اله الاّ اللّه»، از تحت اسارت قدرت های شیطانی، و اجانب و استعمارگران و استثمارگران بیرون آیند و با اخوت اسلامی بر مشکلات غلبه پیدا کنند».


وحدت اسلامی و تشکیل جبهه مستضعفان (با تکیه بر دیدگاه امام)

تاکید بر ایجاد جبهه واحد مستضعفان در برابر استکبار و قدرت های شیطانی، یکی از محورهای مورد تأکید امام رحمه الله است که جامعه اسلامی را برای نیل به تحقق وحدت اسلامی یاری می رساند. امام، با اعتقاد به پیوند عمیق میان وحدت اسلامی و شکل گیری جبهه مستضعفان، می فرماید: «مستضعفین جهان، چه آنهایی که زیر سلطه آمریکا و چه آنها که زیر سلطه سایر قدرتمندان هستند، اگر بیدار نشوند و دستشان را به هم ندهند و قیام نکنند، سلطه های شیطانی، رفع نخواهد شد و همه باید کوشش کنیم که وحدت بین مستضعفین در هر مسلک ومذهبی که باشند، تحقق پیدا کند.... و آنچه مهم است این است که شما در مذهب خود و ما در مذهب خودمان اخلاص را حفظ کنیم».


اتحاد ممالک اسلامی از منظر امام خمینی رحمه الله

امام خمینی رحمه الله با بازگو کردن دیدگاه اسلام و یادآوری تأکید قرآن کریم بر اندیشه برادری دینی، اشاعه این تفکر را به عنوان یکی از راه کارهای شکل گیری وحدت اسلامی و تقریب مذاهب مطرح می کنند. در این باره موضع قاطع و روشن ایشان، در بخشی از بیاناتشان دقیقا مشخص است: «ما برای دفاع از اسلام و ممالک اسلامی و استقلال ممالک اسلامی در هر حال مهیّا هستیم. برنامه ما ـ که برنامه اسلام است ـ وحدت کلمه مسلمین است؛اتحاد ممالک اسلامی است؛ برادری با جمیع فِرَق اسلامی است در تمام نقاط عالم؛ هم پیمانی، با تمام دول اسلامی است در سراسر جهان».


امام خمینی و سفارش به برادری بین تشیع و تسنن

حضرت امام رحمه الله که ایجاد تفرقه مذهبی میان شیعه و سنی را محصول دست های پلید استکبار و اجانب می دانند، توسعه اخوت دینی میان پیروان تمامی مذاهب را دنبال نموده و پیروان مذاهب تشیع و تسنن را از اختلاف بر حذر داشته و به برادری و رفتار نیک با همدیگر سفارش فرموده است. آن گرامی خطاب به ملت ایران چنین می فرمایند: «من امیدوارم که تمام برادرهای ما در اطراف ایران، چه برادرهای اهل سنت و چه برادرهای اهل تشیع، و تمام کسانی که در این ملت هستند، از اقلیت های مذهبی، با هم جمع باشند و همه مثل برادر با هم رفتار کنند، تا این که این مملکت به پیش برود».


پیامدهای تفرقه از دیدگاه امام

بیداری امروز امت اسلامی، بازگشت مسلمین به قرآن و سنت، مطرح شدن ولایت امر و خلافت اسلامی، آزادی خواهی، عزت طلبی و حرکت های وحدت طلبانه مسلمین، بدون شک از ثمرات انقلاب مقدس امام خمینی رحمه الله است. حضرت امام در طول حیات طیبه خویش باعث و بانی تحرکات مهمی در جهان اسلام بودند که یکی از اقدامات مهم ایشان، ایجاد وحدت و اخوت دینی، در میان مسلمین بود. آن فرزانه هم چنین برای تحقق این هدف مقدس و ایجاد وحدت و هم گرایی مسلمانان، در بسیاری از سخنان و نوشته های خود، امت اسلام را از تفرقه بر حذر داشته و آنان را به پیامدهای زیان بار و ناگوار تفرقه و اختلاف توجه داده اند. ایشان در این باره می فرمایند: «امروز اختلاف بین ما، تنها به نفع آنهایی است که نه به مذهب شیعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفی و یا سایر فرق. آنها می خواهند نه این باشد نه آن، راه را این طور می دانند که بین شما و ما اختلاف بیندازند. ما با توجه به این معنی که همه ما مسلمان هستیم و همه ما اهل قرآن و اهل توحید هستیم، باید برای قرآن و توحید زحمت بکشیم و خدمت کنیم».


حیله های استکبار در اختلاف بین شیعه و سنی

جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب اسلامی با توطئه های مختلف استکبار جهانی و ایادی فرومایه آن مواجه شد. حیله ها و توطئه های رنگارنگ دشمنان به منظور تضعیف انقلاب اسلامی و رهبری آن، یکی پس از دیگری به مرحله اجرا درآمد. یکی از مهم ترین حیله های استکبار ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی بود که با درایت و دوراندیشی امام راحل رحمه الله خنثی شد. از آن زمان جلوه های راستین وحدت در پرتو رهبری های مصلح کبیر امام خمینی رحمه الله در نظام جمهوری اسلامی آغاز و تحقق یافت و امروز در امتداد رهبری های حکیمانه بزرگ مرد تاریخ مقام معظم رهبری حضرت آیت اللّه خامنه ای، مدظله العالی، پرچم پرافتخار توحید به اهتزاز درآمده است.


جمهوری اسلامی، پیش گام وحدت اسلامی

وحدت اسلامی ـ که همواره آرزوی اندیشمندان اسلامی بود ـ با مجاهدت و تلاش خالصانه مسئولان جمهوری اسلامی پایه های اساسی آن تحکیم یافته است. تشکیل و تأسیس «مجمع التقریب بین المذاهب» از سوی رهبر معظم انقلاب زمینه را برای گفت وگوی مستقیم اندیشمندان و صاحب نظران برجسته جهان اسلام هموارتر ساخت و همین امر موجب شد تا گام های بسیار مهمی در خصوص وحدت اسلامی برداشته شود. جمهوری اسلامی، بدون شک از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، همواره با تمام توان، آیه های وحدت و همبستگی را برای مسلمانان قرائت نموده و گام های مهم عملی برای تحقق این هدف والا و ارزشمند برداشته است که بر هیچ فردی پنهان نیست.


وحدت در قرآن

قرآن کریم همبستگی را برای مسلمانان ضروری تلقی کرده است و از آنان می خواهد تا در گسترش این فرهنگ کوشا باشند. قرآن کریم کسانی را که خدای واحد را می پرستند، به سوی یک قبله نماز می گذارند، کتاب آسمانی شان قرآن است و پیامبر والایشان حضرت محمد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله وسلم می باشد، به اتحاد و یگانگی فرا می خواند و همه امت اسلامی را از منازعه و اختلاف باز می دارد؛ چنان که در سوره انفال آیه 46 می خوانیم: «از خدا و رسول خدا اطاعت کنید و منازعه و اختلاف نکنید که سستی بر شما غلبه کرده، هیبتتان از دست خواهد رفت». در جای دیگر قرآن کریم محور وحدت مسلمانان را توحید می داند و می فرماید: «همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق نشوید». بدان امید که مسلمانان، رهنمودهای قرآن را همواره سرلوحه زندگی شان قرار داده، با تکیه بر مشترکات عقیدتی خویش، گام های مهمی را برای تحقق وحدت بردارند.


عطر وحدت

چه خوش بود آن روزهایی که اصحاب پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وسلم با همه نظرهای متفاوتی که با یکدیگر داشتند گرداگرد شمع وجود آن نور مقدس حلقه می زدند و از شجره نبوت، نور هدایت را اقتباس می کردند. چه صفابخش بود محفل هایی که در مسجد النبی صلی الله علیه و آله وسلم تحقق بخش اولین مصادیق آیه شریفه «و امرهم شوری بینهم» بود. چه شورانگیز بود پیمان برادری بین مهاجران و انصار که گره زننده آن، رسول رب العالمین و دستاورد آن، ایثارهای صحنه های جنگ و فداکاری های پشت آن صحنه ها شد. چه معطّر بود نسیم وحدت امت در آن عصر که از مُشک وحی بر گلبرگ های پیکر امت می وزید. یاران! اکنون که به برکت انقلاب شکوهمند اسلامی ایران زمینه گسترش اندیشه تقریب و وحدت سیاسی جهان اسلام بیش از پیش فراهم شده است، بیایید به پیروی از رسول اسلام، دست اخوت به یکدیگر داده، با هم دلی و صمیمیت، بسیاری از مشکلات جهان اسلام را حل کنیم. بیایید همه مان منادیان راستین همبستگی جوامع اسلامی مان باشیم.


توحید کلمه و کلمه توحید

از آن هنگام که خورشید فروزان اسلام بر سرزمین سرد و تاریک جاهلیت دمید و سپیده صبح امید، افق زندگی جاهلی را گرمی و روشنایی بخشید، نور امید و رهایی در دل بردگان تابیدن گرفت و دیدگانشان به درخششی جاودانه فروغ گرفت. نغمه توحید، کران تا کران را درنوردید و قوم ها و قبیله های پراکنده را با دعوت به اعتصام به حبل متین الهی، متحد و منسجم ساخت. این همه، به برکت میلاد نور، پیام آور توحید، رسول وحدت، حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم بود که با بعثت خویش، شعار برادری و پیمان اخوت را برای جوامع بشری به ارمغان آورد. اکنون که بیش از 1400 سال از آن روزهای پرشکوه و به یادماندنی می گذرد، هنوز هم آن نغمه شورانگیز، قلب و اندیشه مؤمنان را به یکدیگر نزدیک ساخته، آنان را به گزینش برترین راه رهایی ـ که توحید کلمه و کلمه توحید است ـ فرا می خواند.


جمهوری اسلامی، منادی راستین وحدت

مستکبران و استعمارگران همواره با نقشه ها و توطئه های شوم خویش و به وسیله مزدوران خود در کشورهای اسلامی، مانع شکل گیری وحدت سیاسی جوامع مسلمان شده و با مطرح ساختن فرقه های ساختگی، به ستیز با اندیشه وحدت و تقریب برآمده اند. اما به لطف خداوند متعال، انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری امام خمینی رحمه الله ، بار دیگر اندیشه تقریب بین مذاهب و وحدت سیاسی جوامع اسلامی را احیا کرد و با دعوت همه مسلمانان به اتحاد، سربلندی و عزّت مؤمنان را در جهان فراهم آورد. قرار دادن هفته وحدت و تشکیل کنفرانس ها و سمینارهای بین المللی وحدت اسلامی بهترین شاهد گویا بر این مدعا است که تنها جمهوری اسلامی ایران منادی راستین وحدت در جهان است. کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی یکی از بزرگ ترین تجلیگاههای وحدت مسلمانان و ارزنده ترین همایش جهانی دانشمندان و اندیشمندان مذاهب اسلامی است که همه ساله به همت «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی» در تهران برگزار می شود و تاکنون دستاوردهای مهمی را به همراه داشته است.


اتحاد و الفت، بزرگ ترین دستاورد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

بزرگ ترین دستاورد رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ایجاد الفت و اتحاد در میان مردمی متفرق و پراکنده بود؛ مردمی که به واسطه تعصبات جاهلی به جان هم افتاده، در حال سقوط بودند و پیامبر با تعالیم اسلامی همه را متوجه خدای یگانه کرد و امتیازات موهوم از قبیل مال و ثروت و نژاد و رنگ و حسب و نسب و امثال آنها را از میان برداشت و تنها تقوا، علم و مجاهدت را ملاک برتری و فضیلت دانست. علی علیه السلام نیز همواره به اصحابش گوشزد می کرد که قدر این نعمت بزرگ الهی را بدانند، تا پس از الفت و اتحاد به تفرقه و اختلاف گرایش پیدا نکنند. در خطبه 96 نهج البلاغه، آن حضرت با برشمردن برخی از فضایل رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: «دل های نیکوکاران شیفته او گشت. عنان دیده ها به سوی او متوجه شد. به برکت وجودش خداوند کینه های دیرینه را دفن کرد، شعله های عداوت را فرو نشاند و مردم را با یکدیگر الفت داد و برادر ساخت».


نقش وحدت در تعالی امت

بدون شک عزت و سربلندی و تعالی هر امت در یگانگی و هم بستگی آنهاست. اتحاد و اتفاق بزرگ ترین عامل قدرت و شوکت هر جامعه و امت، و در مقابل، ذلت و سرافکندگی و سقوط هر امت در تفرقه و پراکندگی آن نهفته است. بر همین اساس حضرت علی علیه السلام در خطبه 192 نهج البلاغه با بیان سرگذشت امت های پیشین، مردم را به عبرت گرفتن از سرنوشت آنها و تفکر در علل تعالی و سقوط آنها، فرا خوانده و بعد از تحلیل این امر، مسلمانان را به کارهایی که موجب عزت و شوکت و قدرتشان می شود، تشویق فرموده است. آن حضرت چنین می فرمایند: «آن اموری که موجب عزت و شوکت امت های گذشته شد، دوری گزیدن از پراکندگی و همت گماشتن و توصیه و ترغیب یکدیگر به رعایت هم بستگی بود. آنها از هر امری که ستون فقرات امتشان را می شکست و قدرتشان را سست می کرد، دوری می گزیدند».


وحدت در اندیشه شهید مطهری

اکنون که انقلاب بزرگ اسلامی، این فریاد بلند زمان بر تیرگی های شب تاریخ، طلسم ظلمت را شکست، بر عالمان و متفکران مصلح و متعهد شیعه و سنی است که علیه تعصّب های کور و گرایش ها و فشارهای توده های عوام قیام کنند و صبح وحدت و آگاهی و پیروزی را به امّت اسلام تقدیم کنند. بی تردید، شهید مطهری یکی از این چهره ها و از شیفتگان وحدت اسلامی است. این متفکر بزرگ، راه نجات و سعادت جوامع اسلامی را در وحدت دانسته، می گوید: «وحدت در جهان بینی، در فرهنگ، در سابقه تمدن، در بینش و منش، در معتقدات مذهبی، در پرستش ها و نیایش ها، و در آداب و سنن اجتماعی، به خوبی می تواند از مسلمین امت واحد بسازد و قدرتی عظیم به وجود آورد که قدرت های عظیم جهانی ناچار در برابر آن خضوع نمایند». به راستی با وحدت تمامی گروه های مسلمان است که می توان دست های جنایت کارانه دشمن را قطع و مقاصد شوم آن را خنثی کرد. با توحید کلمه است که می توان در مقابل توطئه های شوم استکبار جهانی، که هدفی جز نابودی اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله وسلم ندارد، با صلابت هرچه بیشتر ایستادگی کرد. به امید روزی که اسلام مجد و عظمت حقیقی خویش را در سایه اتحاد مسلمین باز یابد.


توحید کلمه، شالوده ادیان آسمانی

در گستره گیتی، واژه دل انگیز وحدت ستاره وار می درخشد و پرتو هستی آفرین آن، زوایای آفرینش را زیب و زینتی خاص می بخشد و گوهر تکامل و عروج به ملکوت و لقای حق را در اختیار انسان می دهد. با گذر و نظر به ژرفنای تاریخ انسان و مروری عبرت آموز بر احوال امت های پیشین، نقش بالنده و نیروی سازنده کلمه توحید و توحید کلمه ـ که شالوده و اساس محکم و استوار ادیان آسمانی است ـ در مجد و عظمت و عزت جوامع بشری به خوبی نمایان می شود. در نقطه مقابل آن، آهنگ شوم افتراق و اختلاف که خشت آغازین بنای کفر و شرک است ارمغانی جز ویرانی و تباهی و مرگ نداشته و ددان و بدانِ آدمی خوار را بر آن داشته است تا از گسیختگی مردمان، بساط عیش و عشرت خویش را رونق بخشند و مایه فقر و سختی و جهل فریب خوردگان نفاق و جدایی را فراهم آورند.


همبستگی، ریشه قدرت مسلمانان

همواره به یُمن وجود سراسر جود و برکت مردان الهی که حلقه ارتباط و پیوند خلق و خالقند، رشته الفت و برادری انسان ها و آرمان وحدت گرایی در طول تاریخ پرفرازونشیب خود، حتی در لابلای تعصبات خشک و کور و فضای مسموم و زهرآگینی که وحدت ستیزانِ خلق، ایجاد کرده بودند، نیز درخشش و پرتوافکنی داشته است. آری پیوندو اتصال مردان الهی با کانون توحید و وحی، وسعتی اقیانوس گونه به آنان می بخشد که جویبارهای ناآشنا و نهرها و رودهای متفرق را هم ساز و هم صدا و هم سو می کنند و در پرتو شعاع وجود توحیدی خویش به سرمنزل اتحاد و کمال و عزت رهنمون می گردند. این چنین است که وجود اینان ـ که پرتوی از انوار خداست ـ خورشید آگاهی و نوید و امید محرومان و مستضعفان و پایان بزم و عیش شب پرستانِ نورستیز می باشد. امام خمینی رحمه الله سرسلسله جنبان این خدامردان بودند که مسلمانان را به بیداری فرا خواندند و هم بستگی آنان را ریشه قدرت و عزت مسلمانان دانستند.


ابتکاری نو

چندین سال است که به ابتکار جمهوری اسلامی ایران، که مورد استقبال مسلمانان دیگر نقاط جهان نیز قرار گرفته، دوازدهم تا هفدهم ربیع الاول سال روز میلاد خجسته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، به عنوان هفته وحدت قرار داده شده است تا به یمن این ایام خجسته، شاهد تحقق انسجام امّت، و تاکید بر اصول مشترک و مورد اتفاق امت اسلامی باشیم.


قرآن و مسئله تفرقه


ز فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد

در برابر اندیشه وحدت، اندیشه تفرقه افکنی و ایجاد چنددستگی قرار دارد. همگان جمله معروف «تفرقه بینداز و حکومت کن» را شنیده ایم. شاید باور این نکته چندان آسان نباشد که علی رغم تصور بسیاری از افراد، که این روش را منحصرا ابزار استثمار و استعمار برای سلطه گری بر ملت های عقب مانده وغارت آنها می دانند، به کارگیری آن قدمتی چندین هزارساله دارد. در قرآن کریم آمده است که: «فرعون در زمین برتری جویی کرد و اهل آن را به گروه های مختلفی تقسیم کرد». این شاهد قرآنی، خود مؤید گفته بالاست که استفاده از ابزار تفرقه افکنی پیشینه ای به قدمت طغیان و برتری طلبی انسان و بهره کشی او از هم نوع خود دارد. در نتیجه چرایی دعوت ادیان به وحدت کلمه و اعتصام همگانی به ریسمان الهی و نیز مخالفت طاغوت ها با پیام آوران این دعوت آشکار می شود.


شیاطین

حضرت امام خمینی رحمه الله می فرماید: «پیغمبرها که از اول تا ختم شان آمده اند مردم را به برادری، به دوستی، به اخوت دعوت کرده اند... تمام این مسائل تفرقه افکن از قدرت های بزرگ است و شیطان های بزرگ، که بین ملت ها و بین افراد انسان ها می خواهند تفرقه بیاندازند».


ملاک وحدت

از نظر قرآن ملاک وحدت فراتر از سلیقه ها، برداشت های شخصی، معیارهای رایج و عامه پسندی هم چون نژاد، رنگ، زبان، طبقه اجتماعی است. این کتاب آسمانی ایمان را ملاک برادری می داند. به گفته امام راحل: «اسلام تکیه کرده است بر اخوت با تعبیرهای مختلف. «اِنَّما المُؤمِنوُن اِخْوَةٌ» از آن استفاده می شود که کانّه مؤمنین هیچ شأنی ندارند الاّ برادری. همه چیزشان در برادری خلاصه می شود».


پیوند ایمانی؛ محکم تر از رابطه نژادی

«هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هرچند آنها پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند». به فرموده امام راحل یکی از راه های ایجاد تفرقه در امت اسلامی، دامن زدن به اختلافات نژادی، زبانی و فرقه ای بوده است: «ما دیدیم آنچه در این قرن های آخر واقع شد، خصوصا در این پنجاه سال، از آن طرف با تبلیغات وسیع بین برادرهای اهل سنت و برادرهای اهل تشیع کوشش کردند که تفرقه ای ایجاد کنند... یک شکل آن ملّی گرایی. [بود] آن می گوید ملت فارس، آن می گوید ملت عرب، آن می گوید ملت ترک. این ملی گرایی که به این معناست که هر کشوری، هر زبانی، مقابل کشور دیگر و زبان دیگر بایستند، این آن امری است که اساس دعوت پیغمبرها را به هم می زند».


اندیشه طبقاتی، وحدت شکن است

«اشراف کافر قوم نوح به او گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی بینیم، و کسانی را که از تو پیروی کرده اند جز گروهی دون پایه ساده لوح نمی دانیم و برای شما نسبت به خود فضیلتی نمی بینیم».

«[به نوح] گفتند: آیا ما به تو ایمان بیاوریم درحالی که افراد پست و بی ارزش از تو پیروی کرده اند؟»

این خود برتربینی و تفوق طلبی است که منجر به شکاف میان صفوف و عدم تحقق وحدت کلمه می گردد و چه بسا به کفر و انکار و دشمنی با خدا و خلق بیانجامد. شاید بتوان گفت که برتری طلبان و معتقدان به درجه بندی های اجتماعی، بر اساس معیارهای دنیوی، در عمل به راهی رفته اند که دشمنان خواسته اند.


وحدت با ستمگران، هرگز!

هر تفکری می تواند دیگران را به وحدت با خود فرا خواند. امروزه، هم فرعونیان داعیه وحدت و نظم نوین جهانی دارند و هم صالحان، ملت ها را به اتحاد بر محور مبارزه با کفر و نفاق دعوت می کنند. امّا قرآن اعتماد به ظالمان را جایز نمی داند، تا چه رسد به وحدت با آنها. اعتماد به ظالمان و تکیه بر آنان موجب خذلان و گرفتاری در آتش است: «و بر ظالمان تکیه ننمایید، که آتش شما را فرا می گیرد و در آن حال هیچ ولی و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت و یاری نمی شوید».


وحدت با پیروان ادیان دیگر

نگرش قرآن در باب وحدت، به نظر، فراتر از وحدت پیروان یک مذهب یا یک دین است. در قرآن به وحدت کلمه با سایر ادیان توصیه شده است: «بگو: ای اهل کتاب بیایید بر سخنی که میان ما و شما یکسان است [گرد آییم؛ یعنی] جز خدای یگانه را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و بعضی از ما بعض دیگر را ـ غیر از خدای یگانه ـ ارباب خویش قرار ندهند».


چگونگی وحدت

راه کارهای وحدت چیست؟ اساسی ترینِ آنها از دید قرآن نفی طاغوت و عبودیت خداوند است؛ یعنی کلمه توحید: «و ما در هر امتی رسولی برانگیختیم تا خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید». همین مسئله عبودیت پروردگار و نفی طاغوت است که مستکبران را به معارضه با پیامبران و ملل مستضعف برمی انگیزد: «و اشراف قوم فرعون به او گفتند: آیا موسی و قومش را رها می کنی که در زمین فساد کنند تو و خدایت را وا گذارند؟»


وحدت بر اساس ایمان و محبت

از دید قرآن، ایمان و محبت به خدا عامل انسجام و وحدت است: «و نعمت خدا را بر خود به یاد آورید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دل های شما الفت ایجاد کرد و به نعمت او برادر شدید». آری در سایه ایمان به خدا دل های متفرق انسان ها در کنار هم قرار گرفت.


شرط تحقق وحدت

اراده مردم بر تحقق جامعه مؤمن، عدالت خواه و متحد و منسجم شرط اساسی ایجاد چنین مجتمعی است. در واقع این خود اعضای جامعه ایمانی هستند که باید برای وحدت و عدالت قیام کنند به گونه ای که اگر حتی پیامبر خدا و رهبر جامعه در میان ایشان نبود متفرق نشده، به قهقرا دچار نشوند: «محمد فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگری نیز بودند، آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به عقب باز می گردید؟»


توصیه های قرآن به جلوگیری از اختلاف

قرآن به مؤمنان توصیه می کند که از اختلاف پرهیز کنند و نتایج شوم تفرقه را به خاطر داشته باشند: «و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید» «و از خدا و پیامبرش اطاعت نمایید و نزاع نکنید که سست شوید و قدرت شما از میان برود». و در جایی که نزاع هست قرآن خیرخواهانه راه علاج و رفع خصومت را نشان می دهد: «ای کسانی که ایمان آورده اید خدا و پیامبر خدا و اولی الامر را اطاعت کنید و هرگاه در چیزی نزاع داشتید آن را به خدا و پیامبر بازگردانید، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این برای شما بهتر و پایانش نیکوتر است».


چند توصیه از امام راحل درباره وحدت

ما محتاج وحدت هستیم در سالیان دراز. همیشه، قرآن کریم به ما دستور داده و به مسلمین دستور وحدت داده برای یک سال و ده سال و صد سال نیست؛ برای سرتاسر عالم است. در سرتاسر تاریخ و ما محتاج به این هستیم که عملاً وحدت را محقق کنیم.

برکات وحدت شما در تمام امور است غافل از این وحدت نباشید، غافل از این خط الهی نباشید.

این وحدت همان چیزی است که در قرآن کریم درباره آن سفارش شده است.


در سایه سار وحدت

مردمان یا هم کیشند یا همنوعند و باید به دنبال راهی برای هم راهی و هم یاری بود. دشمنان این را نمی خواهند و بذرهای تفرقه را می پرورند. سفله آن کس که ناخواسته در این کشتزار به بیگاری گرفته شده است، شیعه نام باشد یا مدعی «سنت». در سایه اخوت و برادری است که مصیبت ها آسان می شود. وحدت است که پویایی می آفریند. باید به قرآن بازگردیم. باید هویت گم گشته خویش را بازشناسیم باید به ریسمان الهی چنگ زنیم و از ناملایمات هراسی به دل راه ندهیم که اگر خدا را باور کنیم و دل به آنچه در کتاب او آمده بسپاریم، نه سست خواهیم شد و نه اندوهناک.

آغاز امامت و ولایت حضرت مهدی علیه السلام

                                              

                                                        

آغاز امامت و ولایت حضرت مهدی علیه السلام


روز هشتم ربیع الاول مصادف است با روز شهادت امام حسن عسکری(ع) و آغاز امامت حضرت مهدی(عج)

در تقویم سال 1393 روز هشتم ربیع الاول روز چهارشنبه 10دی است.


چکیده:

روز جمعه، هشتم ربیع الاول سال 260 هـ.ق، امام حسن عسکری علیه السلام پس از این که نماز صبح را خواندند، بر اثر زهری که هشت روز قبل معتمد به ایشان خورانده بود، به شهادت رسید. این حادثه در شرایطی روی داد که امام یازدهم افزون بر این که مانند پدران خود زمینه را برای غیبت آماده کرده بود، شب پیش از شهادت شان، دور از چشم مأموران خلیفه، نامه های بسیاری به شهرهای شیعه نشین فرستادند. خبر شهادت امام در سراسر شهر سامرا پیچید و مردم به احترام او عزاداری کردند. به گفته مورخان، در روز شهادت امام، سامرا به صحرای قیامت تبدیل شده بود.

عثمان بن سعید عمری، به نمایندگی از حجت بن الحسن علیه السلام متصدی غسل و کفن و دفن حضرت شد و بر اساس گفته شیخ صدوق، خود امام زمان علیه السلام با کنار زدن عمویش جعفر که قصد نمازگزاردن داشت، بر بدن پدر بزرگوارش نماز خواند.

حکومت عباسی از مدت ها پیش بر اساس سخن رسول الله صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام مبنی بر این که مهدی فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است، امام یازدهم را زیر نظر داشت و مراقب بود تا فرزندی از ایشان نماند، ولی امام یازدهم با پنهان نگه داشتن خبر ولادت فرزندش این نقشه را باطل کرده بود. پس از شهادت امام کم کم خبر فرزندی به نام مهدی علیه السلام پخش شد و تلاش چند باره خلیفه عباسی برای یافتن امام مهدی علیه السلام به نتیجه نرسید.

عثمان بن سعید، نائب اول امام بود و با آغاز غیبت ولی عصر علیه السلام توقیعات حضرت را به شیعیان می رساند. از همین زمان بود که شیعیان برای نخستین بار طعم غیبت را چشیدند. آغاز غیبت صغرا مصادف با آغاز امامت حضرت مهدی علیه السلام بود تا مردم آرام آرام با مفهوم تلخ و دردناک غیبت آشنا شده، بتوانند تا آن زمان که به اشتباه خود پی می‌برند و به وظایف خود در برابر امامان آگاه می‌شوند، همچنان دیندار بمانند. در دوران غیبت صغرا چهار نایب خاص، امر وساطت میان امام علیه السلام و شیعیان را به عهده داشته و چنان‌که خواهیم دید، همه آنها معروف و سرشناس بوده‌اند. آنان احکام دین را از وجود اقدس امام زمان علیه السلام گرفته و در اختیار شیعیان می‌گذاشتند.

سؤالات [کتبی و شفاهی] ایشان را به حضور امام زمان علیه السلام برده و سپس پاسخ را به شیعیان می‌رسانیدند و همچنین، وجوه شرعی شیعیان را با وکالتی، که از امام داشتند، می‌گرفتند [و به حضرت تحویل می‌دادند یا با اجازة ایشان مصرف می‌کردند] آنان جمعی بودند که امام حسن عسکری علیه السلام در زمان حیات خود عدالتشان را تأیید فرمود و همه را به عنوان امین امام زمان علیه السلام معرفی کرد و بعد از خود، ناظر املاک و متصدی کارهای خویش گردانید، و آنها را با نام و نسب به مردم معرفی نمود.


امامت حضرت مهدی (عج) از نگاه اهل بیت علیهم السلام


1) امامت حضرت مهدی (عج) از نگاه علی علیه السلام :


علامه مجلسی در کتاب بحار از اصبغ بن نباته روایت کرده که گفت : وارد شدم بر علی علیه السلام در حالیکه غمناک بود و چوبی در دست داشت و آهسته آهسته بر زمین می کوبید.
عرضه داشتم یا امیرالمؤمنین به زمین میل پیدا کرده اید ؟ فرمود : هرگز به زمین دنیا رغبت نکرده ام لکن در فکر این هستم که مولودی که یازدهمین نفر از اولاد من می باشد و نامش مهدی است ، زمین را پر از عدل و داد می کند ، همانگونه که از ظلم و جور پر شده باشد. و از برای او غیبتی باشد که بعضی از مردم گمراه شوند ...

2) امام عصر (عج) به روایت امام حسن مجتبی علیه السلام :

شیخ صدوق در اکمال الدین خود از ابو عقیصا روایت کرده که می گوید : پس از آنکه امام حسن علیه السلام با معاویه صلح کرد بعضی از مردم به خدمت آن حضرت رفته و او را به جهت صلح با معاویه ملامت می کردند.
حضرت خطاب به ایشان فرمود : وای بر شما آیا نمی دانید آنچه من انجام دادم (یعنی صلح با معاویه ) برای شیعیان من بهتر است از آنچه آفتاب بر آنها طلوع و غروب می کند ؟ آیا نمی دانند من امام واجب الاطاعه هستم و به فرموده رسول خدا صلّی الله و علیه و آله و سلّم یکی از دو سید جوانان اهل بهشتم ؟ عرض کردند : بلی می دانیم ؟ فرمود : آیا نمی دانید که خضر کشتی را شکست ، بچّه را کشت و دیوار را به پا کرد و حضرت موسی علیه السلام چون از حکمت کار با اطلاع نبود خشگمین شد در حالیکه در نزد خداوند حکمت و مصلحتی در کار بود ؟
آیا نمی دانید که از ما اهل بیت کسی نیست که در گردن او بیعت حکومت زمان او برگردنش نباشد مگر حضرت مهدی (عج) که حضرت عیسی علیه السلام پشت سر او نماز می خواند و خداوند متعال ولادت او را مخفی و وجودش را از انظار مردم و پنهان می دارد تا اینکه احدی را برگردن او بیعتی نباشد ؟ پس چون امام نهم از اولاد برادرم امام حسین (علیه السلام) متولد شود ، خداوند غیبت او را طولانی گرداند ، سپس به قدرت کامله خود او را در سن و سال جوانی کمتر از چهل سال ظاهر سازد ، آنگاه معلوم شود که خدای تعالی بر همه چیز قادر و تواناست .

3) امام زمان (عج) از نگاه امام حسین علیه السلام :

مرحوم صدوق به سند خود از همدانی روایت کرده که گفت : از امام حسین علیه السلام شنیدم که فرمود : مهدی این امن امام نهم از اولاد من است و او کسی است که صاحب غیبت است و میراث او را در حال حیات قسمت می کنند.

4) امام زمان (عج) به روایت امام زین العابدین علیه السلام :

مرحوم صدوق از امام زین العابدین علیه السلام روایت کرده که فرمود: منظور از کلمه باقیه که در آیه «وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فی عَقَبِه» آمده امامت است که خداوند آن را تا روز قیامت در نسل امام حسین علیه السلام قرار داده و مهدی ما را دو غیبت باشد، یکی از دیگری طولانی تر است .
غیبت اولش شش سال و شش ماه و شش روز باشد و غیبت دوم بقدری طولانی می شود که اکثر مردم از اعتقادی که به آن حضرت دارند بر می گردند و در آن ثابت نمی مانند مگر کسیکه یقینش قوی باشد.

5) امام زمان (عج) از نگاه امام باقر علیه السلام :

مرحوم مجلسی در بحار از ابوحمزه ثمالی روایت کرده که می گوید : روزی در خدمت امام باقر علیه السلام بودم فرمود :‌ای ابا حمزه از چیزهای حتمی و مسلم ، قیام مهدی ما است که هرکس در آن شک کند با کفر وارتداد خدا را ملاقات می کند. بعد فرمود : پدر و مادرم به فدای کسی باد که نامش نام من است و کنیه اش کنیه من است و او امام هفتمین است بعد از من، به حق پدرم سوگند که او زمین را پر از عدل و داد می کند هنگامی که پر از ظلم و جور شده باشد .

6) امام زمان(عج) به روایت امام صادق علیه السلام :

مرحوم صدوق در کمال الدین از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: هرکس بمیرد در حالیکه پیوسته در انتظار ظهور مهدی (عج) بوده باشد . در اجر و ثواب مانند کسی است که در رکاب حضرت مهدی (عج) و خیمه او بسر می برد، بلکه بالاتر، مانند کسی است که در رکاب رسول خدا صلّی الله و علیه و آله و سلّم جهاد کرده باشد. و در حدیث دیگری فرمود: هر گاه سه نام از امامان معصوم به این ترتیب محمد و علی و حسن را مشاهده کردید، چهارمین آنها مهدی موعود می باشد .

7) امام زمان (عج) از نگاه امام کاظم علیه السلام :

مرحوم صدوق در کتاب اکمال به سند خود از یونس بن عبدالرحمان روایت کرده که می گوید : به موسی بن جعفر علیه السلام عرضه داشتم یابن رسول الله آیا قائم بر حق شمایید؟ فرمود: من قائم بر حق هستم ولیکن قائمی که زمین را پر از عدل و داد کند پس از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد و عده ای به سبب این غیبت طولانی از دین خارج می شوند و برخی ثابت می مانند.
بعد فرمود: خوشا به حال شیعیانی که در زمان غیبت او به محبت ما چنگ زده و در دوستی ما و دشمنی دشمنان ما ثابت قدم می مانند . ایشان از ما و ما از ایشان هستیم و نیز آنها به امامت ما راضی و ما به شیعه بودن ایشان مسروریم و به خدا قسم که ایشان در روز قیامت در درجه ما هستند.

8) امام زمان(عج) از نگاه امام هشتم علیه السلام:

مرحوم صدوق رحمه الله در کتاب عیون به اسناد خود از ابن محبوب روایت کرده که گفت : امام هشتم علیه السلام به من فرمود: یکی از حتمیات فته شدیدی است که تمام مردم به آن مبتلا می شوند یعنی غیبت قائم ما که چهارمین نفر از اولاد من باشد و پدر و مادرم به فدای او که هم نام و شبیه جدم رسول خدا صلّی الله و علیه و آله و سلّم می باشد که بر مؤمنین رحمت و بر کافران عذاب و نقمت خواهد بود.

9) امام زمان (عج) به روایت امام جواد علیه السلام :

مرحوم صدوق به اسناد خود از عبدالعظیم حسنی روایت کرده که می گوید: بر آقای خود امام جواد علیه السلام وارد شدم و خواستم بپرسم که آیا قائم همان مهدی است یا غیر او ؟ ناگاه آن حضرت بر من سبقت گرفت و فرمود : ای ابوالقاسم به درستیکه قائم همان مهدی (عج) است که واجب است در زمان غیبتش انتظار او را کشیدن و در زمان ظهورش اطاعت او را کردن و او امام سوم از اولاد من است. قسم به آن خدایی که محمد صلّی الله و علیه و آله و سلّم را به پیغمبری فرستاد و ما را به امامت منصوب کرد اگر از دنیا نماند مگر یک روز آن روز را طولانی خواهد کرد تا اینکه آن حضرت خروج کند و زمین را پر از عدل و داد کند چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد.

10) امام زمان (عج) از نگاه امام هادی علیه السلام :

مرحوم صدوق در کتاب عیون و اکمال از ابی هاشم جعفری روایت کرده که می گوید : امام هادی علیه السلام فرمود : خلیفه بعد از من پسرم حسن است ولی چه خواهید کرد با خلف بعد از خلف ؟ عرض کردم فدایت شوم از چه جهت؟ از این جهت که شخص او را نمی بینید و ذکر نامش بر شما حلال نباشد. عرض کردم پس او را به چه نامی بخوانیم؟ فرمود: بگویید حجه آل محمد صلّی الله و علیه و آله و سلّم .

چرا به امام عصر قائم گفته می شود ؟
مرحوم مجلسی در جلد 51 بحار ص 28 از ثمالی روایت کرده که می گوید : از امام باقر علیه السلام سؤال کردم یابن رسول الله آیا همه شما قائم به حق نیستید ؟ فرمود : چرا همه ما قائم به حق هستیم.
پرسید پس چرا به حضرت مهدی (عج) قائم گفته می شود (وهیچ یک از شما به این لقب خوانده نمی شوید؟) فرمود: هنگامی که جدم حسین علیه السلام به شهادت رسید ملائکه در مصیبت جدم گریه و زاری پرداختند و خطاب به پروردگار عالم گفتند: بارالها، پروردگارا آیا از قاتل برگزیده خود و فرزند برگزیده ات حسین علیه السلام صرف نظر می کنی و او را مجازات نمی کنی ؟ از طرف پروردگار عالم خطاب رسید ای ملائکه های من آرام باشید و بی تابی نکنید، به عزت و جلالم قسم از قاتلین او انتقام خواهم گرفت ولو بعد از سالیان دراز باشد. در این هنگام پرده حجاب برداشته شد و فرشتگان امامان بعد از حسین علیه السلام را دیدار کردند و فرشتگان با دیدن ائمه دیدند یکی از آنها ایستاده، خداوند خطاب به فرشتگان فرمود: به وسیله آن کسی که قائم است (یعنی به نماز ایستاده) از قاتلین امام حسین علیه السلام انتقام خواهم گرفت (از این جهت که حضرت مهدی (عج) به نماز ایستاده بود و خداوند او را قائم خطاب کرد، این لقب به او اختصاص یافته است.)
گفتن نام امام زمان (عج) کفر است : ابن رئاب از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود : صاخب الامر را به اسم صدا کردن کفر است و کسی که اسم او را بیان کند کافر است .

11) امام زمان (عج) از نگاه امام حسن عسگری علیه السلام :

مرحوم صدوق رحمه الله در کتاب اکمال الدین به سند خود از موسی بن جعفر بغدادی و او از امام عسگری علیه السلام روایت کرده که فرمود : گویا می بینم شما را که اختلاف کنید بعد از من درباره فرزندم حضرت مهدی (عج) آگاه باشید به درستیکه اگر کسی بعد از رسول خدا به همه امامان اقرار کند ولی پسرم مهدی را قبول نداشته باشد مانند کسی است که همه پیامبران را قبول داشته ولی حضرت محمد صلّی الله و علیه و آله و سلّم را منکر باشد و منکر حضرت محمد صلّی الله و علیه و آله و سلّم مانند کسی است که همه پیامبران را انکار نماید، زیرا اطاعت اولین ما مانند اطاعت آخرین ما است و منکر آخرین ما مانند منکر اولین ما است. به درستی که پسر من حضرت مهدی را غیبتی است طولانی که مردم در خصوص او دچار شک و تردید می شوند مگر کسی که خدا او را از این مهلکه نگه دارد.


آغاز امامت امام زمان(عج)،


زمانی برای شادی منتظرانبر اساس تعالیم اسلامى یکى از وظایف مهم هر مسلمان، انتظار ظهور حضرت قائم(عج) است؛ انتظار تحقق وعده الهى بر حاکمیت صالحان و تشکیل دولت اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است. اما آیا هیچ مى‏دانید که پاداش این انتظار چیست و چه ثمرى براى منتظران دارد؟

امام صادق(علیه السلام) در روایت زیر به این پرسش پاسخ مى‏دهند: «الا اخبرکم بما لا یقبل‏الله عزوجل من ‏العباد عملا الا به؟ فقلت: بلى. فقال: شهادة ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده [و رسوله] و الاقرار بما امرالله، و الولایة لنا، و البراءة من اعدائنا - یعنی الائمة خاصة - و التسلیم لهم، و الورع و الاجتهاد و الطمانینة، و الانتظار للقائم - علیه‏السلام - ثم قال: ان لنا دولة یجیى‏ء الله بها اذا شاء. ثم قال: من سره ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر ولیعمل بالورع و محاسن الاخلاق، و هو منتظر، فان مات و قام القائم بعده کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه، فجدوا وانتظروا، هنیئا لکم ایتها العصابة المرحومة.(1)

سپس [امام] فرمود: براى ما دولتى است که هر زمان خداوند بخواهد، آن را محقق مى‏سازد. آنگاه [امام] فرمود: هر کس دوست مى‏دارد از یاران حضرت قائم(عج) باشد باید که منتظر باشد و در این حال به پرهیزکارى و اخلاق نیکو رفتار نماید، در حالى که منتظر است، پس چنانچه بمیرد و پس از مردنش قائم(عج)، بپا خیزد، پاداش او همچون پاداش کسى خواهد بود که آن حضرت را درک کرده است، پس کوشش کنید و در انتظار بمانید، گوارا باد بر شما [این پاداش] اى گروه مشمول رحمت‏ خداوند! آیا شما را خبر ندهم به آنچه که خداى صاحب عزت و جلال، هیچ عملى را که جز به آن عمل، از بندگان نمى‏پذیرد؟ گفتم: بله. فرمود: گواهى دادن به این که هیچ شایسته پرستشى جز خداوند نیست و این که محمد(صلی الله علیه و آله) بنده و فرستاده او است، و اقرار کردن به آنچه خداوند به آن امر فرموده، و ولایت ما، و بیزارى از دشمنانمان - یعنى خصوص امامان - و تسلیم شدن به آنان، و پرهیزکارى و تلاش و مجاهدت و اطمینان و انتظار قائم(عج) .

براى منتظران زمان غیبت همین پاداش بس که نام آنها در زمره یاران امام عصر(عج)، و از جمله کسانى ثبت‏ شود که آن حضرت را به هنگام ظهور همراهى مى‏کنند.

تأملی در باب طول عمر امام زمان(عج)


امام زمان(عج) منجی عدالت گستری است که به امر حق تعالی سالها از نظرها پنهان و با ظهور وی حق بر جهان حاکم می‌شود، آگاهان برای ظهور وی لحظه‌شماری کرده، با بصیرت دینی و خودسازی زمینه آنرا فراهم می‌آورند.

ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان در شب جمعه، نیمه شعبان سال 255 یا 256 هجری بوده است.

در زمان امامت حضرت هادی(ع) اخباری منعکس شد مبنی بر اینکه بزودی فرزندی تولد می یابد که کاخ جباران و ستمکاران را سرنگون و عدل و داد را حاکم می کند .

این اخبار و نگرانی از ظهور مصلحی که پایه های حکومت ستمکاران را متزلزل می کند، حکامان وقت را بر آن داشت که به هر نحو ممکن از تولد نوزاد در آن سالها جلوگیری کنند ، همانند نمرود و فرعون، غافل از اینکه با خواست و اراده خداوند متعال نمی توان مقابله کرد .

در چنین شرایطی حضرت مهدی تولد یافت اما از نظرها مخفی ماند مگر چند شیعه خاص که به حضور آن حضرت می رسیدند.

حضرت مهدی (عج) پنهان می زیست تا امام حسن عسکری (ع) در روز هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هجری به شهادت رسید . در این روز بنا به سنت اسلامی می بایست حضرت مهدی بر پیکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد تا خلفای ستمگر عباسی نتوانند جریان امامت را تمام شده اعلام و یا بدخواهان آنرا از مسیر اصلی منحرف کنند و وراثت معنوی و رسالتاسلامی و ولایت دینی را به دست دیگران سپارند .

جعفر، برادر امام یازدهم که به جعفر کذاب معروف بود قصد داشت از موقعیت استفاده کرده و به عنوان جانشین بر پیکر امام نماز بگزارد که در این هنگام حضرت مهدی(عج) بر پیکر پدر حاضر شد.

خبر وجود امام عصر خیلی زود در همه جا پیچید و ستمکران را به تکاپو واداشت تا امام را یافته و آن حضرت را به منظور راحتی ستمکاریهای خود از میان بردارند .

به همین دلیل مشیت الهی بر این بود که حضرت از نظرها پنهان شود تا از گزند ستمکاران مصون مانده و شیعیان از وجود پرخیر و برکت آن حضرت محروم نگردند و امام(عج) از ظاهرها نهان اما انوار هدایتش همگان را نویدبخش باشد.

 

شهادت پیشوای یازدهم مسلمانان حضرت امام حسن عسکری(ع)



۸ ربیع الاول
شهادت پیشوای یازدهم مسلمانان حضرت امام حسن عسکری(ع) (۲۶۰ ق)
شرح مناسبت:
حضرت امام حسن عسکری(ع) پس از بیست و هشت سال زندگی و شش سال امامت در هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری در شهر سامرا و به دست معتمد عباسی به شهادت رسید و در کنار مرقد مطهر پدر بزرگوار خویش مدفون گردید. آن حضرت، همواره تحت نظر و در زندان‏های طاغوت‏های عصر خود بود و سرانجام با زهر جفا، شهید شد. امام حسن عسکری(ع) با همه‏ی اختناق و محدودیت‏های زمان توانست به بهترین وجه و در حد امکان، فشردگی مبارزه درمقابل ستمگران و حکام جور را حفظ کرده و این نهضت نهفته را هدایت نماید. آن حضرت، قطب دایره‏ی مبارزه بود و دیگران بر اطراف او دور می‏زدند. دوست ودشمن می‏دانستند که امام و پیروانِ او، خلافت ناحقِّ عباسی را قبول ندارند و طرفدار حکومت واقعی و نجات دهنده‏ی اسلامند. امام حسن عسکری، با وجود همه‏ی فشارهای دستگاهِ جور عباسی و کنترل‏ها و مراقبت‏های بی‏وقفه‏ی دولت مرکزی، یک سلسله فعالیت‏های سیاسی و اجتماعی و علمی در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضداسلامی انجام داد که بدین‏گونه قابل ذکرند: کوشش‏های علمی در دفاع از آیین اسلام و ردّ اشکال‏ها و شُبهاتِ مخالفان و نیز تبیینِ اندیشه‏ی صحیح اسلامی؛ ایجاد شبکه‏ی ارتباطی با شیعیانِ مناطق مختلف از طریق تعیین نمایندگان و اعزام پیک‏ها و ارسال پیام‏ها؛ فعالیت‏های سِرّی سیاسی به رغم کنترل‏های حکومت عباسی؛ حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، به ویژه یارانِ خاصِّ خود؛ تقویت و توجیه سیاسیِ رجال و عناصرِ مهمّ شیعه در برابر مشکلات؛ استفاده‏ی گسترده از آگاهی غیبی برای جلب منکران امامت و دلگرم کردن شیعیان؛ آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت فرزند خود، امام مهدی (عج).
منبع : برنامه روزشمار تاریخ ازمرکز پژوهشهای صدا و سیما

آیات و روایات متناسب :
شهادت امام حسن عسکری‏ علیه السلام
ابن أثیر :
أمّا الحَسَنُ بنُ عَلیٍّ العَسکَرِیّ‏علیه السلام فَقَد کانَت أخلاقُهُ کَأخلاقِ رَسولِ اللَّهِ‏صلی الله علیه وآله
خلق و خوی امام حسن عسکری‏علیه السلام همچون خلق و خوی رسول خدا بود
الخرائج و الجرائح ، ج ۲ ، ص ۹۰۱ .
امام مهدی‏ علیه السلام :
کان [الإمامُ العَسکَری‏علیه السلام] نُوراً ساطِعاً و قَمَراً زاهِراً اختارَ اللَّهُ لَهُ ما عِندَهُ فَمَضی عَلی مِنهاجِ آبائِهِ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ
او نوری فروزان و ماهی درخشان بود که خداوند آنچه را نزد خود بود برای او برگزید . او راه و روش پدران بزرگوار خود را گام به گام دنبال کرد تا رحلت فرمود
بحار الأنوار ، ج ۵۳ ، ص ۱۹۱ .
سخنان برگزیده
امام عسکری ‏علیه السلام :
خَصلَتانِ لَیسَ فَوقَهُما شَی‏ءٌ : الإیمانُ بِاللَّهِ و نَفعُ الإخوانِ
دو خصلت است که بالاتر از آنها چیزی نیست : ایمان به خدا و سود رساندن به برادران
بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۳۷۴ .
امام عسکری‏ علیه السلام :
جُعِلَتِ الخَبائِثُ فی بَیتٍ و جُعِلَ مِفتاحُهُ الکِذبَ
همه پلیدی‏ها را در خانه‏ای نهادند و کلید آن دروغ است
میزان الحکمه ، ح ۱۷۴۱۰ .
امام عسکری‏ علیه السلام :
إتَّقُوا اللَّهَ و کُونوا لَنا زَیناً و لاتَکوُنوا عَلَینا شَیناً
تقوای الهی پیشه کنید و مایه زینت ما باشید ، نه مایه سرشکستگی ما
بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۳۷۲ .
امام عسکری‏ علیه السلام :
خَیرُ إخوانِکَ مَن نَسِی ذَنبَکَ و ذَکَرَ إحسانَکَ إلَیهِ
بهترین برادر تو کسی است که خطایت را فراموش کند و احسان تو را به خود ، به یاد آورد
بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۳۷۹ .
امام عسکری‏ علیه السلام :
مَن وَعَظَ أخاهُ سِرّاً فَقَد زانَهُ و مَن وَعَظَهُ عَلانِیَةً فَقَد شانَهُ
هر که برادرش را در خلوت پند دهد ، او را آراسته است ، و هر کس برادرش را در جمع پند دهد ، او را سرشکسته کرده است
تحف العقول ، ص ۴۸۹ .
امام عسکری‏ علیه السلام :
لَیسَ مِنَ الأدَبِ إظهارُ الفَرَحِ عِندَ المَحزونِ
شادمانی کردن در نزد غمدیده ، بی ادبی است
تحف العقول ، ص ۴۸۹ .
امام عسکری‏ علیه السلام :
بِئسَ العَبدُ عَبداً یَکونُ ذا وَجهَینِ و ذا لِسانَینِ
چه بد بنده‏ای است آن که دورو و دو زبان باشد
تحف العقول ، ص ۴۸۸ .
امام عسکری‏ علیه السلام :
مَن کانَ الوَرَعُ سَجِیَّتَهُ و الکَرَمُ طَبیعَتَهُ و الحِلمُ خُلَّتَهُ ، کَثُرَ صَدیقُهُ
کسی که پارسایی خوی او ، بخشندگی طبیعت او و بردباری خصلت او باشد ، دوستانش زیاد شوند
بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۳۷۹ .

زندگینامه امام عسگری (ع)


1.حضرت امام حسن عسکری  (ع )
2.صورت و سیرت امام حسن عسکری (ع )
3.دوران امامت
4.شهادت امام حسن عسکری (ع )
5.ماجرای جانشین بر حق امام عسکری
 

حضرت امام حسن عسکری  (ع )
امام حسن عسکری (ع ) در سال 232هجری در مدینه چشم به جهان گشود . مادر والا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت راداشت ، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد . این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری (ع ) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد . کنیه آن حضرت ابامحمد بود .

صورت و سیرت امام حسن عسکری  (ع )
امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت . ابروهای سیاه کمانی ، چشمانی  درشت و پیشانی گشاده داشت . دندانها درشت و بسیار سفید بود . خالی بر گونه راست داشت . امام حسن عسکری (ع ) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود . راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش - در ایام عمر کوتاه خود - روشن کرد .


دوران امامت
به طور کلی دوران عمر 29ساله امام حسن عسکری (ع ) به سه دوره تقسیم می گردد : دوره اول 13سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت . دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت . دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت می باشد . دوره امامت حضرت عسکری (ع ) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود . خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند . امام حسن عسکری (ع ) از شش سال دوران اقامتش ، سه سال را در زندان گذرانید . زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود ، تا بتواند آن حضرت را - به وسیله آن دو غلام - آزار بیشتری دهد ، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند . وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند ، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید . عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات می کرد به احترام آن حضرت برمی خاست ، و آن حضرت را بر مسند خود می نشانید . پیوسته می گفت : در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیده ام ، وی  زاهدترین و داناترین مردم روزگار است . پسر عبیدالله خاقان می گفت : من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم . مردم را نسبت به او متواضع می یافتم . می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می باشند . با آنکه امام (ع ) جز با خواص شیعیان خود آمیزش نمی فرمود ، دستگاه خلافت عباسی  برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات ، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت . " از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع ) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت ، اموال و اوقات شیعه ، به دست کسانی سپرده می شد که دشمن آل محمد (ص ) و جریانهای شیعی  بودند ، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود . چنانکه نوشته اند که احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا ، والی اوقاف و صدقات بود در قم ، و او نسبت به اهل بیت رسالت ، نهایت مرتبه عداوت را داشت " . " نیز اصحاب امام حسن عسکری ، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود ، کسانی چون ابوعلی  احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی  در بغداد می زیستند ، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی ، پس از شهادت حضرت رضا (ع ) معمول داشت ، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترین نوع درگیری  واداشته بود . این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی  ، این همه سختی را تحمل می کرد ، و لحظه ای از حراست ( و نگهبانی ) موضع غفلت نمی کرد " . اینکه گفتیم : حضرت هادی (ع ) و حضرت امام حسن عسکری (ع ) هم از سوی  دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی  خود به آنها مراجعه می نمودند - کمتر معاشرت می کردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (ع ) نزدیک بود ، و مردم می بایست کم کم بدان خو گیرند ، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند ، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید . باری ، امام حسن عسکری (ع ) بیش از 29سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی ، آثار مهمی  از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی  شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام (ع ) می رسیدند بر جای گذاشت . در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی  را تجدید کرد ، و فرهنگ شیعی - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته های دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی  ، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام ، گردید . در قدرت علمی  امام (ع ) - که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه گرفته بود - نکته ها گفته اند . از جمله : همین یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است ، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد .


شهادت امام حسن عسکری  (ع )
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری نوشته اند . در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبیدالله بن خاقان گوید روزی برای پدرم ( که وزیر معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا - یعنی  حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد . خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود ، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گردیده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای  مسیحی و یهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند . و این کارها را برای  آن می کردند که آن زهری  که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته ، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال 260 ه . ق آن امام مظلوم در سن 29سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود . بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی  خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد ... تا دو سال تفحص احوال او می کردند ... . این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) می پیوست ، شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدین جهت به بهانه های  مختلف در خانه حضرت عسکری (ع ) رفت و آمد بسیار می کردند ، و جستجو می نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند . به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم (ع ) و حضرت موسی  (ع ) تکرار می شد . حتی قابله هایی  را گماشته بودند که در این کار مهم پی جویی  کنند . اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهید خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ کرد ، و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأموریت الهی خود را انجام دهد . باری ، علت شهادت آن حضرت را سمی می دانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد ، از کردار زشت خود پشیمان شد . بناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند ، به ویژه در مأموریتهایی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع ) در میان بود ، برای معالجه فرستاد . البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری  داشت ، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود . بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری  (ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت ، و از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست . مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند .


ماجرای جانشین بر حق امام عسکری
ابوالادیان می گوید : من خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع ) می کردم . نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم . در مرض موت ، روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود : پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی  شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید ، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود . ابوالادیان به امام عرض می کند : ای سید من ، هرگاه این واقعه دردناک روی  دهد ، امامت با کیست ؟ فرمود : هر که جواب نامه من را از تو طلب کند . ابوالادیان می گوید : دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما . امام فرمود : هرکه بر من نماز گزارد . ابوالادیان می گوید : باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم . امام می گوید : هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست . ابوالادیان می گوید : مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چیز دیگری  بپرسم . رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم . وقتی به در خانه امام رسیدم صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود . داخل خانه امام ، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری  را دیدم که نشسته ، و شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت او تهنیت می گویند . من از این بابت بسیار تعجب کردم پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم . اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد . چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود ، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند . چون جعفر به نماز ایستاد ، طفلی گندمگون و پیچیده موی ، گشاده دندانی مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت : ای عمو پس بایست که من به نماز سزاوارترم . رنگ جعفر دگرگون شد . عقب ایستاد . سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی  امام علی النقی علیه السلام دفن کرد . سپس رو به من آورد و فرمود : جواب نامه ها را که با تو است تسلیم کن . من جواب نامه را به آن کودک دادم . پس " حاجزوشا " از جعفر پرسید : این کودک که بود ، جعفر گفت : به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را ندیده ام . در این موقع ، عده ای  از شیعیان از شهر قم رسیدند ، چون از وفات امام (ع ) با خبر شدند ، مردم به جعفر اشاره کردند . چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند : بگو که نامه هایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است ؟ جعفر گفت : ببینید مردم از من علم غیب می خواهند ! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت : ای مردم قم با شما نامه هایی  است از فلان و فلان و همیانی ( کیسه ای ) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا . شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند : هر کس تو را فرستاده است امام زمان است این نامه ها و همیان را به او تسلیم کن . جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد . معتمد گفت : بروید و در خانه امام حسن عسکری (ع ) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید . رفتند و از کودک اثری نیافتند . ناچار " صیقل " کنیز حضرت امام عسکری (ع ) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینکه او حامله است . ولی هرچه بیشتر جستند کمتر یافتند . خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نیز در کنف حمایت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان می باشد . درود خدای بزرگ بر او باد .

سالروز وفات حضرت سکینه بنت الحسین(ع)



پنجم ماه ربیع الاول؛
حضرت سکینه، دختر ابى عبدالله الحسین (ع)و رباب، دختر امرء القیس است. نام اصلى وى، " آمنه" بود و مادرش رباب او را به " سکینه" ملقّب ساخت.
این بانوى شریف علوى در دامن مهرانگیز پدر ارجمندش حضرت امام حسین (ع) و مادر گرانمایه‏اش حضرت رباب (س) و عمه بزرگوارش حضرت زینب کبرى(س) پرورش یافت و از راهنمایى و تربیت ناب برادرش حضرت على بن الحسین(ع)، در ایّام امامت آن بزرگوار، بهره‏هاى وافر یافت.
وى از زنان خردمند و داناى عصر خویش بود. علاوه بر بهره‏مندى کامل از حُسن جمال، از فضایل معنوى مانند تعّبد، تدیّن و تقواى الهى برخوردار بود و در زمینه شعر، سخنورى و فصاحت بیان از ممتازان عصر و خانه وى، همیشه مجمع ادبا، شُعرا و سخن سرایان عرب بود.
امام حسین (ع) به تمامى فرزندانش، از جمله سکینه، عشق و علاقه داشت و آنان را به خاطر برخوردارى از فضایل و کمالات نفسانى، بسیار دوست مى‏داشت.
آن حضرت، پس از واقعه کربلا، به مدت 57 سال زندگى کرد. در آغاز، تحت کفالت برادر بزرگوارش امام زین العابدین (ع) قرار داشت تا این که ازدواج نمود و به خانه همسرش نقل مکان کرد.
نمونه هایی از ویژگى هاى این بانوى بزرگ حضرت سکینه (س):
1- مدافع ولایت
حضرت سیکنه پس از حادثه کربلا و در عصر امامت برادرش، امام على بن الحسین(علیهما السلام) نیز از مدافعان امامت و ولایت بود وبارها براى تقویت بنیه مالى امامت، اموالى را تقدیم امام سجاد (علیه السلام) مىکرد. نیز هنگامى که شنید ابن مطیر، خالدبن عبدالملک ، حاکم مدینه در روزهاى جمعه به هنگام خطبه هاى جمعه بر فراز منبر، امیرالمؤمنین على(علیه السلام) را سبّ مى کند،به همراه کنیزان خود به مسجد مى آمد و مقابل ابن مطیر موضع مى گرفت و هرگاه آن خطیب، حضرت را سب و دشنام مى داد ، حضرت سکینه به همراه کنیزان و همراهان خود ، ابن مطیر را سب و لعن مى کردند و جواب وى را مى دادند. حاکم مدینه در مقابل شجاعت فرزندعلى(علیه السلام) ناتوان گشته بود و به جهت موقعیت و پایگاه اجتماعى او ، قدرت رویارویى با وى را نداشت ، دستور مى داد تا کنیزان آن حضرت را بزنند! .
2- فنا در بحر عظمت الهى
از دیگر مشخصه هاى روحى حضرت سکینه ،عبادت و معنویت بود که از وى چهره اى ممتاز ساخت. او جز به خدا نمى اندیشید.
3 - وداع با پدر
هنگامی که امام حسین (علیه السلام) برای وداع باسکینه آمد ، به وی فرمود: «ای سکینه ، پس از شهادت من گریه تو طولانی خواهد بود. مرا با اشک خویش مسوزان، مادامی که جان در بدن دارم و هنگامی که کشته شوم، تو اولی هستی که در سوگ من بنشینی.» هنگامی که کاروان اسیران از کنار قتلگاه عبور می کرد،حضرت سکینه خود را بر روی بدن مطهر او انداخت، آن را بوسید و ناله و گریه سر داد،به گونه ای که همه حاضران را به گریه انداخت. کسی توان نداشت که وی را از بدن مطهرپدرش جدا سازد تا انکه سپاه دشمن به زور این کار را انجام داد....
ایشان میفرماید : بعد از شهادت پدرم به هنگام عبور از جسدهای مطهر آن بدن نازنین را در برگرفتم و بی هوش شدم ، در آن حال شنیدم که پدرم می فرمود :
 شیعتی ما إن شربتم ماء عذب فاذکرونی         أوسمعتم بغریب أوشهیدفاندبونی
وَ أَنَا السّبط الّذی مِن غیر جُرم قتلونی              وبجُردِالخیلِ بَعْدَالْقَتلِ عَمداًسَحقونی
لَیتکُم فی یَومِ عاشُورا جَمیعاً تَنظرونی              کَیفَ أَسْتَسْقِی لِطِفلی فَأَبَواأَنْ یَرْحَمُونی
«شیعیان من هر گاه آب خوش گوارایی می نوشید مرا یاد کنید (که تشنه لب شهید شدم) و هر گاه خبر غربت وشهادت شهیدی را شنیدید بر من سوگواری کنید. من نواده پیامبرم که بى گناه مرا کشتندو پس از کشتن به عمد بدنم را زیر سم اسبان کوبیدند. کاش همه در روز عاشورا بودید ومى دیدید که چگونه براى کودکم طلب آب کردم و دشمن از دادن آب دریغ ورزید. آنها به جاى آب گوارا با تیر ستم او را سیراب کردند، واى بر آنها که دل رسول جن و انس را جریحه دار ساختند، شیعیان! در هر زمان هر چه در توان دارید آنان را لعنت کنید.»
با کاروان اسیران آل محمد(علیهم السلام)
سکینه دختر امام حسین(علیه السلام) با دلى خونین ، به همراه کاروان اسیران آل محمد(علیهم السلام)کربلا را به قصد کوفه و شام ترک کرد. وى همچون دیگر خواهران و دختران حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) شاهد فاجعه خونین کربلا بود. سکینه تمام وقایع عاشورا را باچشم خویش دید. صداى «هَلْ مِنْ مُعِین» پدر را مى شنید که به آسمان بلند بود. بانوان حرم رسالت و پرده نشینان خاندان امامت را شاهد بود که چون خصم بداندیش آتش به خیمه هاشان افکنده بود. اما با این همه مصیبت و بلا، او ناشکیبایى نورزید و ازجاده تسلیم خارج نشد. در طول دوران اسارت، براى رساندن پیام شهیدان و برملاء ساختن ماهیتِ حکومت ستم پیشه امویان تلاش کرد.
همچنین او در وضعیت دشوار اسارت ، که از جهات گوناگون در عجز و ناتوانى از انجام تکالیف بوده اند ، درصیانت از حجاب و حفظ حریم آل عصمت مى کوشید.
روایت شده است که حضرت سکینه از سهل بن سعد ساعدى ، صحابى پیامبر ، مى خواهد که با پرداخت درهم و دینارى از حاملان سرشهیدان درخواست کند که اندکى سرها را از کاروان اسیران آل محمد (صلى الله علیه وآله) فاصله دهند تا نگاه هاى آلوده شامیان به حریم حرم حسینى خیره نگردد.
وفات بانو سکینه (س)
درباره محل دفن آن بانوی بزرگوار بعضی ازمورخین نوشته‏اند که حضرت سکینه(س) در مدینه مقیم بوده وسرانجام در روز پنجشنبه، پنجم ربیع الاول (117هـ . ق.) در هما نجا چشم از جهان فانى فروبست.گرچه وفات آن حضرت به هنگام ظهرروى داد.اما خالدبن عبدالملک ، حاکم مدینه دستور داد که جنازه را نگهدارند تا وى خودرا به شهر برساند. جنازه وى تا نماز عشا دفن نشد و مردم دسته دسته بر پیکر او نمازگزاردند.
درود خداوند و اولیاء الهی و همه پاکان عالم بر روح بلند بانوی بزرگ اسلام حضرت سکینه (س).

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

ماجرای لیله المبیت در قرآن کریم



ماجرای لیله المبیت در قرآن کریم


هجرت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از مکّه به مدینه
یکی از داستان‎های مهم زندگی پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ ماجرای عظیم هجرت او و یارانش از مکّه به مدینه است، چنان که قرآن در سوره انفال آیه 30، و سوره بقره آیه 207 به این مطلب اشاره کرده است، که خلاصه‎اش چنین است:
هنگامی که مسلمانان در مکّه در فشار و آزار شدید مشرکان قرار گرفتند، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ، مسلمانان را به هجرت به مدینه دستور داد، مشرکان احساس خطر شدید کردند...

و با خود گفتند: هجرت مسلمانان به مدینه موجب تشکّل آنها در مدینه شده، و در آینده نزدیک، کار را بر ما سخت خواهد کرد. سران آنها در «دار النَّدوَه» مجلس شورای خود اجتماع کردند، و هر کدام در مورد جلوگیری از اسلام و دعوت پیامبر، پیشنهادی نمودند، چنان که در آیه 30 سوره انفال به این توطئه، اشاره شده است.در این زمان بود که ابلیس خود را به شکل یه پیرمرد مسن درآورده و به مجلس وارد شد و پیشنهاد خود را مطرح کرد
سرانجام پیشنهاد ابوجهل تصویب شد، پیشنهاد او این بود که: «از هر قبیله‎ای، یک جوان شجاع به عنوان نماینده انتخاب شود، و همه آن نمایندگان در یک شب، خانه پیامبر را محاصره کنند، و به سوی او حمله کرده و او را در رختخوابش بکشند.»
آن شب فرا رسید، جبرئیل ماجرای توطئه کودتاچیان را به پیامبر خبر داد. پیامبر ماجرا را به علی ـ علیه السلام ـ خبر داد، و به او فرمود: «امشب در رختخواب من بخواب، تا کافران گمان کنند که من در رختخواب خود خوابیده‎ام، به انتظار من در بیرون خانه بمانند و من پنهانی از خانه خارج شوم.»
با این که خوابیدن در رختخواب پیامبر و افکندن روپوش سبز پیامبر بر روی خود، صد در صد خطرناک بود، حضرت علی با جان و دل، این پیشنهاد را پذیرفت، و در رختخواب آن حضرت خوابید. آن شب نمایندگان مشرکان، با شمشیرهای برهنه، خانه پیامبر را محاصره کردند، پیامبر شبانه، بی‎آنکه مشرکان متوجه شوند، در تاریکی شب از خانه بیرون آمد و به سوی غار ثور که در هفت کیلومتری جنوب مکّه قرار گرفته، رفت و در آن جا مخفی شد، در این هنگام ابوبکر نیز همراه پیامبر بود.
سپس پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از غار ثور به سوی مدینه هجرت نمود، آن حضرت در روز پنجشنبه اول ربیع الاول سال 13 بعثت از مکّه خارج شد و در روز 12 همین ماه به مدینه وارد گردید.[1]
مباهات خدا به فرشتگان در مورد خوابیدن علی ـ علیه السلام ـ
جبرئیل و میکائیل از سوی خداوند، کنار رختخواب حضرت علی ـ علیه السلام ـ آمدند، جبرئیل به آن حضرت گفت:
«به به! کیست مثل تو ای فرزند ابوطالب، که فرشتگان به وجود تو (و فداکاری تو) مباهات می‎کنند.» آن گاه این آیه را از طرف خداوند، در شأن علی ـ علیه السلام ـ، به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نازل کرد:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ؛ بعضی از مردم (فداکار و باایمان، هم چون علی ـ علیه السلام ـ به هنگام خفتن در جایگاه پیامبر) جان خود را در برابر خشنودی خدا می‎فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.»[2]